برای دسترسی به محتویات این نشریه از درختواره سمت راست موضوع مورد نظر خود را انتخاب کنید.
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 8
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 3
پرونده ویژه انقلاب اسلامی
مرگ برادر بزرگ داروی تلخ
نگاهی به گفتمان انقلاب اسلامی ایران
نویسنده: مریم صادقی
1
شاید تا به حال معانی زیادی از واژة «انقلاب» به گوشتان خورده باشد؛ اما میتوان در بسیاری از این تعریفها وجهی جامع پیدا نمود و آن تغییر ناگهانی و دگرگونی بنیادی در یک سیستم و جامعه است. انقلابها در بستری خاص ظهور و بروز پیدا میکنند. علتهایی همچون اقتصاد، سیاست، اجتماع، فرهنگ و دین هرکدام ممکن است در بروز یک انقلاب نقشی اساسی را ایفا نمایند. در انقلابها، تودههای مردم به خروش آمده و جنبشی اعتراضی علیه وضع موجود را راه میاندازند. بیشک سال 1357 را باید یکی از برجستهترین سالها در تاریخ ایران دانست که در آن اراده مردم بر نظام شاهنشاهی پیروز شد و انقلابی عظیم با مختصاتی ویژه در برابر دیدگان جهان قرار گرفت که شاید کمتر اندیشمندی تا قبل از آن به چنین نیرویی اعتقاد و اعتماد داشت.
بر خلاف نظر اشخاصی چون مارکس که انقلابها را معلول محرومیتهای اجتماعی تصور میکرد، مهمترین دلیل وقوع انقلاب سال 1357 اقتصاد، سیاست، خفقان یا حتی استعمار نبود. بلکه نخ تسبیح جریان انقلاب ایران موضوعی به نام فرهنگ دینی بود که توانست موجی از خروش را در میان آحاد جامعه ایجاد کند و آنان را وادار به شورش علیه نظام شاهنشاهی نماید. شاخصة اصلی این حرکت، همان پذیرش حکومت اسلامی والایی است که همة جهتگیریهای فردی و اجتماعی آن، چه در حوزة نظر و چه در حوزة عمل، منعطف به هدفی مقدس است که در بستر هیچ نگاه مادیگرایانه یا اقتدارگرایانهای شکل نمیگیرد.
در پرتو تعالیم دینی و رهبری امام خمینی، انقلاب نه تنها موجب تغییر نوع حکومت در ایران شد، بلکه نظریه و گفتمانی خاص و منحصر به فرد را به جهانیان عرضه نمود. نام امام و انقلاب از یکدیگر تفکیکنشدنی هستند و الحق که امام خمینی در جایگاه رهبری روحانی و برخاسته از دل جامعه، توانست گفتمانی را فراتر از آنچه در شرق و غرب وجود داشت، به عرصة ظهور بگذارد. برای مثال جنبشهای سوسیالیستی، ناسیونالیستی و لیبرالیستی، هر کدام داعیهدار مبارزه با امپریالیسم یا پرولتاریا هستند؛ اما گفتمان انقلاب اسلامی مبارزه علیه استکبار و حمایت از مستضعفان جهان است که چیزی فراتر از تمام گفتمانهای یاد شده است.
2
چند سالی است که واژه گفتمان در محاورات مردم وارد شده و معادل گفتار، سخن، درس و بحث و... گرفته شده است. گفتمانها دارای موضوعاتی وسیع هستند و در نظریههای روانکاوی، ادبیات، فلسفه، جامعهشناسی، علوم سیاسی و... مورد تأکید قرار میگیرد. گفتمان هرچند به معنای مفاهیمی است که در گفتار یا نوشتار به کار میرود، باید دارای یک شاخصه اساسی باشد و آن همطرازی میان اندیشه و عمل است. به تعبیر دیگر گفتمان همان چارچوب و شاکله فکری یک حرکت و جریان است که باعث میشود پیروان آن جریان، اعمال خود را با آن منطبق کنند. در اینجا شاید یک سؤال به ذهن برسد که در این صورت ایدئولوژی چه تفاتی با گفتمان خواهد داشت؟ ایدئولوژیها صرفاً به مسائل ذهنی توجه دارند؛ اما در گفتمان، موضوعات ذهنی و عینی همراه با یکدیگر بررسی میشوند. با توضیح فوق روشن شد که آنچه را امروزه به آن گفتمان میگویند، تنها شامل بخشی از معنای این کلمه است. بسیاری از محققان جامعهشناسی و علوم سیاسی بر این باورند که ویژگی گفتمان، اندیشه و دیدگاهی را در مخاطبان خود ـ ولو به صورت اجمال ـ به وجود میآورد. آنها معتقدند گفتمانها همواره دارای اثبات و نفیاند. یعنی ابتدا غیر خود را نفی و سپس خود را اثبات میکنند. گفتمانها دارای چند عنصر هستند که همگی حول یک محور حرکت میکنند و این محور است که به تمام عناصر اعتبار و حیثیت میدهد. با روشن شدن مفهوم گفتمان، حال این سؤال مطرح میشود که آیا انقلاب اسلامی ایران دارای گفتمان خاص به خود است؟ و اگر اینچنین است شاخصهها و مؤلفههای آن کدامند؟
3
گفتمانها ادبیاتی خاص را در جامعه ایجاد میکنند؛ به گونهای که به ناگاه واژگان و اصطلاحات خاصی را در جامعه پدید میآورند. از سوی دیگر این اصطلاحات در یک شبکة معنایی خاص به هم پیوند خورده و یک گفتمان را معنا میدهند. انقلاب اسلامی ایران توانست واژگان جدیدی را خلق نماید. مثلاً مستضعف در برابر مستکبر قرار گرفت. داشتن نگاهی دینی در پرتو اندیشه امام (ره)، این شبکة معنایی را به یکدیگر وصل نمود و موضوعاتی چون ولایت فقیه، مشروعیت، استقلال و... همگی با تفسیری خاص، شبکهای عظیم و منسجم را شکل دادند. حتی قرائت حضرت امام از اسلام نیز با قرائتهای دیگر تفاوت داشت. در این برداشت است که «اسلام تنها مکتب نجاتبخش بشر است و یگانه کفیل آزادی و استقلال ملتهای مستضعف است».
گفتمان انقلاب و امام بُحت و حیرتی بزرگ را برای زورمندان عالم به همراه داشت تا آنجا که جان دی استمپل که زمانی وابسته سیاسی سفارت آمریکا در ایران بود، چنین مینویسد: از نظر تاریخی، اساسیترین پیامد انقلاب ممکن است ظهور مذهب به عنوان یک نیروی مهم سیاسی باشد... مهمترین عامل مضطربکننده در مورد ] امام[ خمینی، بلکه بسیج مؤثر آن بود که گروههای مختلف اجتماعی را برای حمایت از یک حکومت اسلامی در یک سازمان سیاسی متشکل کرد. برتری روحانیت آنچنان که امام خمینی ادعا کرد، نشان ضمنی به مبارزه طلبیدن دولتهای غیرمذهبی در همه جا است. اگر این پدیده به موجودیت و مقاصد خود ادامه دهد، روش دیرین غربی مبنی بر جدایی حکومت و دین را تغییر خواهد داد.
4
گفتمان انقلاب خود را بیش از هر چیز وامدار امام خمینی میداند. امام خمینی (ره) توانست میان فقه و عرفان اسلامی نوعی آشتی برقرار کند و آن را در قالب یک نظام حکومتی به جهانیان عرضه بدارد. گفتمانی که امام آن را خلق کرد ویژگیهایی دارد که در زیر به برخی از آنها اشاره میشود.
گفتمانی که امام خلق کرد، مبتنی بر دین بود؛ اما نه دینی که مشوب به خرافه و تحریف باشد. امام توانست اندیشهای را به جهان عرضه بدارد که در آن توحید، محور تمامی امور بود. بر این اساس امام پازلهای دیگر انقلاب را حول این محور قرار داد و از رهیافت تعالیم اسلامی، نظامی معرفتی را بنا نمود. در این نظام، سیاست و دین با یکدیگر منطبق گشته و دین سیاسی ظهور پیدا کرد. امام خمینی تنها به همین اکتفا ننموده، علم دین را بر علم انسانمحور و غربی برتری داده و در صدد نفی علومی برآمدند که از دل جریان انسانمحور و غربی بیرون آمد. در این نظرگاه امام حکومت را از آنِ خدا و معصومان (علیهم السلام) دانست و ولی فقیه را ادامهدهندة راه امامان معصوم دانست. امام با تعریفی جدید از واژگان، مرزهای میان گفتمان انقلاب و غیر آن را روشن نمود. تعریفی که امام مطرح کردند، مدلی بومی بود که برخواسته از هویت اسلامی ـ ایرانی بود. از همین رو تودههای مردم آن را پذیرفته و به آن گرویدند. «انقلاب اسلامی با بهرهگیری از نظام معنایی و اندیشگی بدیع توانست طی یک فرایند تاریخی، با وصل کردن خود به ریشههای تاریخی مشخص در حافظة قوی، به صورت بدیل زندة سیاسی جلوه نماید»1.
5
گفتمان انقلاب شبکهای وابسته است که مفاهیم آن همگی در حول محور اسلام گرد آمدهاند. تمامی مفاهیم مثل قدرت، اخلاق، مردم، اقتصاد، فرهنگ و... همگی باید از فیلتر اسلام رد شوند تا بتوان آنها را انقلابی یا غیر آن دانست و این خود میتواند به مثابه یک تراز عمل کند و درصد خطای ما را روشن نماید.
از مهمترین شعارهای انقلاب که همواره بر آن تأکید شده، استقلال است. شاید بتوان یکی از بزرگترین اشتباهات رژیم پهلوی را وابسته بودن به نظامهای سرمایهداری غرب و عدم تکیه بر منابع انسانی و ملی دانست. اگر نگاهی گذرا به صحیفة نور داشته باشیم، مصداقهای فراوانی را در این باره میتوانیم بیابیم. حتی در برخی موارد امام برنامه نهضت را رسیدن به استقلال میدانند: هدف ما برقراري جمهوري اسلامي است و برنامة ما تحصيل آزادي و استقلال است.2
شعار مهم دیگر انقلاب آزادی بود. شعار آزادی به دلیل جذاب بودن در بسیاری از حرکتهای اجتماعی دیده میشود. این شعار چه در مبارزه علیه رژیم پهلوی و چه بعد از آن، در برابر مستکبران، بُرد و توانایی خاصی داشته است. اما این آزادی واژهای خالی از معنای اسلامی نیست و باز هم این اسلام است که به آزادی معنا میبخشد: ما اسلام را ميخواهيم كه اسلام، آزادي به ما بدهد نه آزادي منهای اسلام.3
آزادي معنايش اين نيست كه بنشينيد برخلاف اسلام صحبت كنيد. آزادي در حدود قانون است، دين كشور ما اسلام است، آزادي در حدود اين است كه به اسلام ضرر نخورد، قانون اساسي ما دين را اسلام ميداند.4
مفهوم دیگری که در پرتو گفتمان انقلاب به وجود آمد، مبارزه با ظلم و حمایت از مستضعفان بود. مستضعفان در اندیشه امام نه تنها ولینعمتان بودند، بلکه نیرویی عظیم بودند که به وسیلة آنها انقلاب اسلامی میتوانست به تمام جهان صادر شود: هان ای ملتهای جهان که مستضعفید، از جای برخیزید و حق خود را بستانید و از عریدههای قدرتمندان نهراسید که خداوند با شماست و زمین ارث شماست... .5 در جای دیگر ایشان میفرمایند: شما باید بدانید ملتهای جهان حتی آن ملتهایی که الهی نیستند، اینها همهشان جزء مستضعفان جهان هستند و همیشه تحت سلطه مستکبرین بودهاند.6
از جمله مواردی که در گفتمان انقلاب رویکرد جدیدی به آن شد، مسئلة زنان است. انقلاب اسلامی با نفی ظلم و تبعیض علیه زنان و انتقاد از نگاه کالایی به زن، مدلی براساس فطرت انسانی ارائه نمود. امام خمینی در تبیین شخصیت زن میفرمایند: نقش زنان در عالم از ویژگیهای خاص برخوردار است. صلاح و فساد یک جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه میگیرد. زن یکتا موجودی است که میتواند از دامن خود افرادی به جامعه تحویل دهد که از برکاتش یک جامعه، بلکه جامعهها، به استقامت و ارزشهای والای انسانی کشیده شوند و میتواند به عکس آن باشد...7.
6
انقلاب ایران توانست گفتمانی را خلق کند که گفتمانهای رقیب خود را به چالش میکشید. از همین رو از همان ابتدای پیروزی انقلاب، کشورهای غربی تلاشهای مستمری را برای براندازی گفتمان انقلاب صورت دادند. دانیل بابتیس رئیس انستیتوی سیاستهای خارجی آمریکا در سیمناری که سال 1367 برگزار شد، چنین گفت: امروزه مسلمانان به ایران نظر دارند و از آن الگوبرداری میکنند. امروزه ایران برای مسلمانان یک آزمایشگاه است. اگر این تجربه موفق شود، جسارت مسلمانان دیگر هم بیشتر خواهد شد.8 حال یک سؤال مطرح میشود که با وجود آنکه ما در دهة چهارم انقلاب بهسرمیبریم، چقدر گفتمان انقلاب را در خود نهادینه کردهایم؟ این پرسشی است که نسبت ما را با انقلاب مشخص خواهد کرد.
پینوشت
- 1.احمد کریمی حکاک، کنکاش، دفتر ششم، 1377، ص 99.
- 2.علی داستاني بيركي، آزادي در انديشه امام خميني(ره)، تبيان، دفتر بيست و هفتم، ص 28.
- 3.امام خميني، صحيفه نور، همان، ج 1، ص 270.
- 4.علی داستاني بيركي، آزادي در انديشه امام خميني(ره)، تبيان، دفتر بيست و هفتم، ص12.
- 5.صحیفه نور، ج15، ص212.
- 6.همان، ص213.
- 7.سیمای زن در کلام امام خمینی، ص181.
- 8.فصلنامه پانزده خرداد، دیماه 1369.
گفتاری پیرامون ظرفیتهای ناشناخته انقلاب اسلامی
مرتضی صفایی
پدیدههایی در تاریخ هستند که تا مدت مدیدی عمق آنها کاویده نمیشود و علل و عوامل، و از آن مهمتر، پیامدهایشان ناشناخته میماند. هرچه این پدیدهها بزرگتر باشند، ابعاد و پیامدهایشان نیز بیشتر است و در امتداد تاریخ و پس از طی یک دوره زمانی، میتوان آنها را رصد کرد. شاید لازم باشد از پدیدههایی این چنین فاصله بگیریم تا بتوانیم آنها را بهتر بشناسیم. انقلاب اسلامی ایران که 33 سال پیش به پیروزی رسید، از جمله این پدیدههاست.
انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره)، در حالی به پیروزی رسید که تا چند ماه قبل از آن کمتر آگاه سیاسی و اجتماعی، وقوع انقلاب را پیشبینی میکرد. گرچه غیر منتظره بودن و سرعت رخ دادن، از ویژگیهای همه انقلابهاست، انقلاب اسلامی ایران وضع خاصی در این میان دارد. از طرفی در رأس انقلاب، عالمی دینی و فقیهی مبارز قرار دارد که از جایگاه و مقبولیت اجتماعی خویش استفاده کرده و اهدافی مشخصاً سیاسی را دنبال میکند. آن هم در زمانهای که در معادلات سیاسی دنیا، دین و رهبران دینی به عنوان محرکهای سیاسی شناخته نمیشوند و اینگونه پنداشته میشود که توان بسیج نیروهای اجتماعی را ندارند. از طرف دیگر تأکید بر اسلام به عنوان دستورالعملی راهگشا برای حکومت، و نگاه به دین به عنوان راهنمای عمل سیاسی، در دنیای معاصر بیسابقه است. یک رهبر دینی، جایگاه اجتماعی خویش را دارد؛ اما اینکه بخواهد دین را به عنوان دستورالعمل سیاسی و حکومتی استفاده کند، مطلب بیسابقهای در دنیای مدرن است. اساساً دنیای مدرن با رویگردانی از حاکمیت دین مسیحی، پایههای خویش را استوار کرده و جهان امروز را شکل داده است. در نتیجه صحبت از حکومتی که تنها مدلهای آن مربوط به بیش از 13 قرن پیش هستند، برای تحلیلگران، جدید و ناشناخته است. نکته مهم دیگر، بستر وقوع این انقلاب است. انقلاب اسلامی در ایران و در سالهای پایانی دهه هفتاد میلادی رخ داد. درست در زمانی که رژیم پادشاهی پهلوی در اوج خود بود. منظر بیرونی نشان میداد که این حکومت با گذشت بیش از نیم قرن از آغاز تأسیس این سلسله پادشاهی، تثبیت شده و خطر چندانی آن را تهدید نمیکند. کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا، تنها چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، اعلام کرده بود که ایران جزیره ثبات، در منطقة آشفته و بیثبات خاورمیانه است. این تحلیل چندان هم غلط نبود. منظر بیرونی حکومت پادشاهی پهلوی، منظر حکومتی در اوج اقتدار بود که در مسیر مدرنیسم گام بر میدارد و با سیاستهای غرب همراهی نشان میدهد. اگرچه نوع رفتار حکومت در ظاهر مشروطه است، دیکتاتوری پنهان و آشکار و فضای امنیتی حاکم بر کشور، حتی بر آگاهان خارجی نیز پوشیده نبود. اما آنها تصور میکردند میتوان به همین مدل رفتار سیاسی ادامه داد و در نهایت با دادن برخی آزادیهای اجتماعی و سیاسی میتوان خطر هرگونه انقلاب را از سر چنین حکومتی دور کرد.
این مقدمه نسبتاً طولانی ضروری بود تا بتوانیم تصویر درستی از انقلاب اسلامی، آنگونه که بود، داشته باشیم. مطلب اساسی اینجاست که سرعت رخ دادن انقلاب اسلامی و پیامدهای آن، موجب شد که تحلیلگران نتوانند فهم دقیقی از این واقعه داشته باشند؛ چراکه هم برخی از علل و عوامل این انقلاب ناشناخته بود و هم در شرایطی غیرمنتظره رخ داده بود. حتی تا امروز هم در غرب، نگاه جامع و تحلیل عمیقی از انقلاب اسلامی ایران وجود ندارد. شاید ریشه برخی از خصومتهای دولتهای غربی، همین عدم شناخت صحیح باشد. البته این به آن معنا نیست که در صورت شناخت صحیح، آنها دست از خصومت بر خواهند داشت، اما مهم این نکته است که به خاطر نداشتن تحلیل درست، نمیتوانند رفتار انقلاب اسلامی را بفهمند یا پیشبینی کنند. در وضعیت کنونی منطقه خاورمیانه، که شعله انقلابهای مردمی هر روز برافروختهتر میشود، نیاز به چنین تحلیلی بیشتر احساس میشود. تحلیل عمیق انقلاب، برای دولتهای غربی و تحلیلگران خارجی، ضرورتهای خود را دارد؛ اما برای ما به عنوان کسانی که درون انقلاب اسلامی قرار دارند، اهمیتی دو چندان دارد. شاید بتوان با تکیه بر برخی از این جنبهها و ظرفیتها، اتفاقات جدیدی را در سطح منطقه و دنیا رقم زد یا وقایع موجود را مدیریت کرد. آنچه در ادامه میآید، اشارهای به برخی از این ظرفیتهاست.
نظامسازی براساس آموزههای اسلامی: شاید مهمترین و ناشناختهترین ویژگی انقلاب اسلامی، برساختن نظامی سیاسی براساس آموزههای حکومتی و سیاسی اسلام و فقه شیعه است. نظامی که در ظاهر براساس اندیشه تفکیک قوا و شبیه به ساختارهای مدرن سیاسی در جهان غرب مینماید، اما در حقیقت فاصله فراوانی با آنها دارد. اندیشه مردم سالاری دینی، در ذات خود واجد ابهام است؛ چراکه مدل مطلوب حکومت در اندیشه شیعی، حکومتی خدامحور و براساس رهیافت امامت است. حکومتی که در رأس آن امام معصوم (علیه السلام) قرار دارد و ایشان با تدبیر خود سایر ارکان حکومتی را مستقر خواهد کرد. نیاز چنین حکومتی به آرای مردم، تنها در ابتدای تشکیل آن است که در قالب بیعت صورت میگیرد. اما امام خمینی(ره) طرح دیگری را در سر میپروراند. شاید در شرایط آغاز انقلاب اسلامی، ایشان به راحتی میتوانستند حکومتی را تشکیل دهند که در آن قدرت مطلقه داشته و با اعتمادی که مردم به ایشان داشتند، عملاً سهم مردم را محدود به رفراندوم اولیه تشکیل نظام جمهوری اسلامی کنند. اما رهبری انقلاب اندیشه دیگری در سر داشت. ایشان میدانست که اگر نظامی بخواهد در مدت زمان طولانی روی پای خود بایستد و از تندباد حوادث به سلامت گذر کند، نیاز دارد که بر مردم تکیه داشته باشد و در تمام ارکان چنین حکومتی باید به آرای مردم رجوع کرد. در عین حال در رأس این نظام، ولایت فقیه قرار دارد که تضمینکننده اسلامیت نظام است و تمام ساختارهای و پستهای سیاسی، مشروعیت خود را از ایشان میگیرند. به علاوه جهتگیری کلی حکومت را مشخص میکند و هدایت انقلاب را در عالیترین سطوح بر عهده دارد. چنین ساختاری در جهان امروز، ناشناخته است. تأکید رهبر معظم انقلاب در دیدارهای هر ساله خود با سفرا و مسئولان وزارت امور خارجه بر معرفی مردمسالاری دینی، نشاندهندة این واقعیت است که در نگاه بیرونی، مردمسالاری دینی چندان شناخته شده نیست. این مطلب میتواند مهمترین برگ برنده ما باشد. در شرایطی که انقلابهای مردمی در منطقه یکی پس از دیگری، حکومتهای دیکتاتور و فاسد را سرنگون میکنند، نیاز به معرفی مدلی جایگزین برای این حکومتها بیشتر احساس میشود. به علاوه بافت اجتماعی و فرهنگی در این کشورها، بافت اسلامی و دینی است و قاعدتاً باید حکومت جایگزین، نسبتی با اسلام و فقه اسلامی داشته باشد. بنده مدعی نیستم که بتوان در تمام کشورهای منطقه مدل جمهوری اسلامی را پیاده کرد، اما میتوان الهامبخش آنها بود تا حکومتهایی را تشکیل دهند که از طرفی ریشه در آموزههای سیاسی اسلام دارد و از طرفی مستقیماً به آرای مردم رجوع میکند. تشکیل حکومتهایی با نظام مردمسالاری دینی، میتواند مهمترین تهدید عملی برای مدل دموکراسی لیبرال در غرب باشد. تهدیدی که دولت مردان غربی هنوز آن را جدی نگرفتهاند.
همزیستی قومی و مذهبی: یکی از مهمترین ابعاد انقلاب اسلامی ایران، همزیستی قومی و مذهبی است. ایران کشوری است پهناور که تنوع قومی و مذهبی فراوانی دارد. گرچه اکثر مردم ایران مسلمانند و اکثر این جمعیت مسلمان، شیعه هستند، مسئلة اقلیتها اهمیت فراوانی دارد. در آغاز انقلاب اسلامی، دشمنان این انقلاب با تکیه بر همین تنوع قومی و مذهبی قصد ضربه زدن به نظام نوپای اسلامی را داشتند. بر پا کردن قائلههای سیاسی و حتی نظامی در ترکمنصحرا، آذربایجان، بلوچستان، کردستان، و در نهایت در میان عربهای خوزستان با چنین رویکردی بود. اما دشمنان غافل بودند که انقلاب اسلامی ایران ظرفیت ناشناخته بزرگی برای همزیستی قومی و مذهبی دارد. اساساً تنوع قومی و مذهبی در ایران میطلبد تا هر حکومتی چارهای برای آن داشته باشد. شاید در ابتدا تصور میشد انقلاب اسلامی که با شعارهای اسلامی و شیعی تشکیل شده و در رأس آن مرجعیت شیعه قرار دارد، سختگیری مذهبی نسبت به اقلیتهای مذهبی داشته باشد و حتی مانند برخی حکومتها در میانه قرن بیستم، بخواهد در صدد تصفیه نژادی و مذهبی برآید. اما چنین نشد. در طول 33 سالی که از تشکیل نظام جمهوری اسلامی میگذرد، همزیستی گروههای مختلف قومی و مذهبی در ایران بیشتر شده و این مسئلهای است که جهان امروز به آن نیاز دارد و میتواند از جمله بهترین فرصتهای تبلیغی برای انقلاب اسلامی ایران باشد. به ویژه که در بسیاری از کشورهای خاورمیانه، چنین تنوعی دیده میشود.
بهره گرفتن از نیروی عظیم جوانان: در پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تمام اقشار مردم نقش داشتند؛ اما نقش جوانان پررنگ بود. در ادامه و در تشکیل نهادهای مختلف انقلاب، باز هم سهم جوانان بیش از دیگران بود. اساساً نسل جوان این توانایی را دارد که بتواند ساختارهای کهنه را کنار گذاشته و ساختارهای جدیدی ایجاد کند. ساختارهایی که در نگاه اول، تأسیس آنها چندان ممکن به نظر نمیرسد. در ابتدای انقلاب اسلامی و بر اثر فروپاشی نهادهای نظام پادشاهی، نیازهای فراوانی به نهادهای جدید احساس میشد؛ نهادهایی که نیازهای جامعه را در حوزههای نظامی، امنیتی، خدماتی، کشاورزی، تولید، توزیع اقلام ضروری، فرهنگی و اجتماعی تأمین کنند. به همین دلیل نهادهایی چون سپاه پاسداران، جهاد سازندگی، سازمان بسیج اقتصادی، کمیتههای انقلاب اسلامی، دادگاههای انقلاب، دفتر تبلیغات اسلامی، حوزه هنری و... تشکیل شدند. در ادامه حیات انقلاب اسلامی و در مواجهه با تهدید خارجی و جنگ، باز هم جوانان بودند که پیش قدم شده و بار اصلی جنگ را بر دوش کشیدند. در سالهای اخیر نیز نقش جوانان در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی کمرنگ نشده است. توان اصلی کشور در حوزههای اقتصادی و تولیدی، علمی و دانشگاهی، و نیز فرهنگی و اجتماعی همچنان متکی بر نیروی عظیم جوانان است. این میتواند بهترین الگو برای انقلابهای منطقه باشد؛ چراکه جمعیت قابل توجهی از آنها جواناند و نیاز به اعتماد نفس دارند تا از این نیروی عظیم، برای پیشبرد اهدافشان بهره ببرند.
مقابله با تهدیدها با تکیه بر توان داخلی: انقلاب اسلامی با توجه به ماهیتش، از ابتدا در معرض تهدیدهای مختلف خارجی قرار داشته است. تهدیدهایی که تمامیت ارضی کشور، استقلال نظام، و هویت اسلامی انقلاب را نشانه گرفتهاند. اما چه در ابتدای انقلاب و چه در طول این 33 سال، هیچکدام از این تهدیدها کارگر نیفتادهاند. مهمترین نکتهای که شاید کمتر مورد توجه واقع شده، تکیه بر توان داخلی است. بسیاری از حکومتهای نوپا، در آغاز سعی میکنند به وسیله همپیمانی با قدرتهای خارجی، از پس تهدیدها بر آیند. اما انقلاب اسلامی ایران از ابتدا از داشتن چنین همپیمانانی محروم بوده؛ محرومیتی که موهبتی بزرگ برای ما بوده است. گرچه تکیه بر توان داخلی در تمام عرصهها ممکن است نتیجه سریع نداشته باشد، در نهایت به توانمندسازی داخلی میانجامد. کشوری که از درون به خود متکی شده باشد، از تهدیدهای خارجی نمیهراسد و در نتیجه ضعف کمتری از خود در روابط منطقهای و بینالمللی نشان میدهد. در مقابل هرچه وابستگی کشوری به قدرتهای خارجی بیشتر باشد، توان کمتری برای مقابله با تهدیدها خواهد داشت.
هولدن كالفيلد، پسر هفده ساله ناتور دشت، خسته است. روابط اجتماعي دنياي معاصر، دنيايي كه در آن زندگي ميكند، آدمهاي دور و برش، رفتار و كردار اين آدمها و از همه مهمتر عادتهايشان موجب نفرتش است. هولدن از زبان رايج هم دل خوشي ندارد؛ زباني كه آدمها مجبورند موقع ديدن همديگر بگويند: از ديدنتان خوشحال شدم، حتي اگر اصلاً از ديدنش خوشحال نشده باشند. او ساختارهاي حاكم بر روابط انسانها را برنميتابد. ساختارهايي كه آنچنان بر روح جامعه سايه افكنده است كه انكارش قابل تصور نيست. اما نشان ميدهد كه اينگونه هم نيست، اگر دربارة همة آداب و رسوم نشود اينطور قضاوت كرد، دربارة بخش قابل توجهي از آن حق را به او ميدهيم. لاقيدي يا آزادگي دو وصفي است كه بسته به نگاه خواننده، ميتوان به رفتارهاي كالفيلد جوان نسبت داد. «اگه ميخواي واقعاً قضيه را بشنوي، لابد اول چيزي كه ميخواي بدوني اينه كه كجا به دنيا اومدم و بچگي گَندَم چه جوري بوده و پدر مادرم قبلِ دنيا اومدنم چيكار ميكردن و از اينجور مزخرفات ديويد كاپرفيلدي؛ ولي من اصلاً حوصلة تعريف كردن اين چيزا را ندارم».
هولدن آب صاف و پاك را روي دست هر كسي ميريزد كه ميخواهد روايتي رسمي از داستان زندگياش بشنود؛ نوع روايتي كه مرسوم و خدشهناپذير تلقي ميشود. خبري از اين چيزها نيست. اگر ميخواهي به روايت او گوش كني بايد با منطقش كنار بيايي، منطقي كه از دوست داشتنها ـ كه خيلي كم است ـ و تنفرهايش ساخته شدهاند. ساختارشكني نسبت به دنياي اطرافش عواقبي براي او در پي دارد، عواقبی همچون بدون دوست و رفيق پرسه زدن و انزوا. آخر كار هم كه ميفهميم سر از تيمارستان در آورده است.
هولدن كالفيلد سالهاست شخصيت محبوب جهان شده است. سلينجر با خلق شخصيت او اعتباري بينالمللي در حد داستاننويسان بزرگي چون كامو، كافكا و همينگوي یافت. تا كنون بيش از شصت و پنج ميليون نسخه از كتاب ناتور دشت، فروش رفته است. رمز و راز اين موفقيت در نشان دادن چيزي است كه همهروزه از آن در عذابيم. چيزي كه شايد قدرت شناخت آن را به وضوح هولدن نداشته باشيم يا شجاعت مقابله با آن را. مقابله با ساختارهاي پذيرفته شده عواقبي دارد كه براي خيليها پذيرفته شده نيست. ساختارشكني كاري پيامبرگونه است كه در نظر مردم منسوخ شده است. سلينجر براي نشان دادن نتايج تصميمات هولدن، بيرحمانه آخرعاقبت قهرمان داستانش را در تيمارستان رقم زد؛ پاياني كه به نظر برخي بيرحمانه و سازش با ساختارها بود. اما اسطوره آزادگي پسر هفده ساله، همچنان در ذهن مخاطبان سلينجر نقش بسته است. فصل آغازين داستان، آشكارا بيان کنندة نوع نگاه اوست. پسري كه از دبيرستان اخراج شده است و به جاي اينكه دليل اخراج شدنش را تعريف كند، از اگهي فخرفروشانه مدرسه ميگويد. البته متذكر ميشود دبيرستان پِنسي فرقي با مدرسههاي ديگر ندارد.
این روابط متصلب و غيرقابل تغيير، اختصاص به روابط انساني ندارد. اين الگویي است كه در روابط بينالملل نيز حاکم است. با رشد جمعيت، بزرگتر شدن كشورها و شكلگيري روابط بينالملل، قدرتهاي بزرگ قواعد و قوانيني را وضع کردند كه ساختارهاي ارتباطات بينالملل را شكل ميداد. قواعد رسمي و غيررسمي جامعه جهاني، سازوكار زيست جهاني را تشكيل ميداد. قواعد رسمي در تصميمات سازمانهاي جهاني و قواعد غيررسمي ـ كه سهم بيشتري در نظام جدید جهاني داشت ـ در منافع ابرقدرتها تعريف ميشد. جايي هولدن به اعتقاد معلمش، كه زندگي را يك بازي و آدمها را ملزم به رعايت قوانين بازي ميبيند با خود ميگويد: بازي! اگه طرف كلهگندهها باشي قبول دارم بازيه، ولي اگه طرف ديگه باشي، طرفي كه كلهگندهها نيستن، ديگه بازي چه معني داره؟ هيچ چي.
آمريكا و شوروي دو بازيگردان اصلي جامعه جهاني بودند. سازوكار اقتصادي دنياي مدرن بر اساس رفتارهاي اقتصادي اين دو كشور تعريف شدند. اقتصادهاي ديگر تا جايي كه روابط اقتصادهاي بزرگ را به مخاطره نميانداختند، اقتصادهاي محلي خوانده شدند. چارچوب فرهنگي اين دو قطب به عنوان فرهنگ برتر شناخته ميشد. فرهنگي كه به سرعت ابزار خود را به ديگر جوامع تحميل ميكرد. سياست كه بازيگر اصلي ميدان بينالملل بود با سياستهاي سردمدارن سياست جهاني سنجيده ميشد. فرقي نميكرد كه سيستم سياسي حاكم بر كشورها پادشاهي، جمهوري، ديكتاتوري، فدرال و يا هر چيز ديگري باشد. مهم پذيرش ساختارهاي جهاني در عرصههاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي بود.
انقلاب اسلامي ايران ساختارشكني بر اين قواعد بود. قواعد پذيرفته شدهاي كه همة كشورها آنها را به عنوان قوانين بينالملل پذيرفته بودند. اعلام انزجار از قواعد غيررسمي سياسي، حوزههاي ديگر را دربرگرفت. اولين حركت اعتراضي به قانون كاپيتولاسيون، آغاز نافرماني به روابط بينالمللي بود كه دامنه آن قانونگذاران جهاني را هدف گرفته بود. مردم نميخواستند بزرگترها در نيويوك و ژنو و هامبورگ براي مؤدبتر شدن و امروزيترشدنشان تصميم بگيرند، درباره اينكه اگر چگونه رفتار كنند كشور توسعهيافتهاي هستند، چطور سياستي مشروع است، اقتصاد پويا درست كنند و فرهنگ مترقي داشته باشند. ايران به عنوان يك جامعه، خسته بود. از رفتار و كردار و عادتهاي كشورهاي اطرافش، از كساني كه اين آداب و رسوم را پذيرفته بودند، از كساني كه اين روابط را به عنوان قوانين تغييرناپذیر باور داشتند. تجلي انزجار عمومي نسبت به بازيگردانان در شعار «نه شرقي، نه غربي» نمايان بود؛ شعاري كه ركن اصلي انقلاب ايران بود. سيستم سياسي حاكم، غلام حلقه به گوشي بود كه براي پذيرش در صحنههاي جهاني، قواعد رسمي و غيررسمي را پذيرفته بود و مردم اين را برنميتابيدند.
قابل پيشبيني بود كه فرزند نافرمان، منتظر عواقب كارهاي خود باشد. در تمام سالهاي پس از انقلاب هم، در گيرودار اين عواقب است. جنگ هشت ساله و ترورها و تحريم، عواقب آشكار ساختارشكني است. اما آنچه قابل تأمل است، جرئت و جسارتی است که در روح جامعه ایران و حتی برخی از جوامع دیگر، برای پرسشگری و ساختارشکنی دمیده شد. بیش از قوانین رسمی، قوانین غیررسمی مورد سؤال قرار گرفت. سیاست، اقتصاد و فرهنگ با الگوی دیکته شده جهانی، دنبال نمیشود. ایران فرزند آزادة جامعه جهانی شده است؛ فرزندی که کمر به قتل برادر بزرگ بسته است.
آسیبشناسی انقلاب اسلامی
جعفر مروجی
در نظر بگیرید که یکی از آرزوهای دیرینة بشر، یعنی ایجاد یک حکومت دادگر برآورده شده باشد. مطمئناً مردم این حکومت را بسیار دوست خواهند داشت و حاضرند برای آن فداکاری کنند. اگر این حکومت دینی هم باشد و در رأس آن یک مرجع تقلید حضور داشته باشد، دیگر مردم آن را تا سرحد پرستش دوست خواهند داشت. این دوست داشتن برای آن حکومت هم مزیت خواهد بود و هم آفت. مزیت از آن جهت که هرگاه به حضور مردم و فداکاری نیاز باشد، مردم به صورت خودجوش عمل کرده و بنیانهای حاکمیت را مستحکم خواهند کرد. اما آفتی که گریبانگیر چنین حکومتی خواهد شد، ندیدن ضعفها خواهد بود و چه خطری بالاتر از این؟
اکنون بعد از سی و سه سال و به دور از هرگونه حب و بغض، میتوان عملکرد آن دوران را بررسی کرد و با تجربیاتی که از این رهگذر به دست میآید، چراغی برای آینده برافروخت. مطمئناً این کار آسان نخواهد بود و عدهای ناراحت خواهند شد؛ ولی اگر به این نکته توجه کنیم که داروی تلخ به مراتب از زهر شیرین بهتر است، دیگر از نقد گذشتهها ـ البته با رعایت انصاف و به قصد تجربهاندوزی ـ چین بر ابرو نخواهیم انداخت.
یادمان نرود که بهترین راه پویا نگه داشتن انقلاب و رسیدن به اهداف آن، نقد دائمی عملکردهاست؛ نقدی فارغ از دستهبندیهای سیاسی و مصلحتبینیهای رایج. برای رسیدن به این منظور باید میدان را از متملقان گرفت و عرصه را برای منتقدان دلسوز فراخ کرد.
در این نوشته بعضی از آسیبهایی که انقلاب با آن مواجه بوده بررسی میشود؛ آسیبهایی که هنوز هم هر از گاهی هزینههای هنگفتی را بر مردم و انقلاب تحمیل میکند.
افراط
اگر بگوییم منشأ تمام آسیبها و آفات انقلاب ایران و حتی دیگر انقلابهای جهان، افراط است، سخن گزافی نگفتهایم. اکنون که به آن دوران نگاه میکنیم، رفتارهایی را میبینیم که به هیچ رو عقلانی نیستند: بعضی اعدامها، مصادرههای بیضابطه، شعارهای احساسی و... .
عدهای معتقدند که آن کارهای افراطی طبیعی و اجتنابناپذیر بوده است. اما در همان زمان دلسوزانی بودند که بدون توجه به جو جامعه، افراد را از این قبیل کارها برحذر میداشتند. بنیانگذار انقلاب نیز که به زیانهای جبرانناپذیر افراط آگاهی داشتند، در نصیحتی پدرانه فرمودند: از قول من به فرزندان انقلابىام بفرماييد كه تندروى عاقبت خوبى ندارد.1
اگر از همان ابتدا این گفته را سرلوحه کارهای خود قرار داده بودیم، با مشکلات فراوان و خودساخته مواجه نمیشدیم. متأسفانه از آنجایی که معمولاً هر افراطی، به تفریط کشیده میشود، اکنون با معضل دیگری روبهرو هستیم و آن تفریط است. امروزه در موارد بسیاری مسئولان تصمیماتی را اتخاذ میکنند که به هیچوجه به نفع مردم و نظام نیست. مثلاً قوه قضاییه در برخورد با کسانی که به نوامیس مردم تجاوز میکنند به گونهایی برخورد میکند که گویی فرد متجاوز یک تخممرغ دزدیده است! یادمان نرود که امنیت از نیازهای اساسی هر جامعه است و کسی همچون رضاخان در ابتدا با برقراری امنیت در ایران توانست محبوبیت کسب کند.
نفوذ فرصتطلبان
همیشه فرصتطلبانی وجود دارند که مترصد فرصتی هستند تا از موقعیتهای به دست آمده بیشترین بهره را ببرند. شهید مطهری در بیانی تکاندهنده در همان ابتدای انقلاب، خطر اینگونه افراد را گوشزد کردند. ایشان در مصاحبهای که دو هفته قبل از شهادتشان صورت گرفت، در پاسخ به این پرسش که چه شرایطی برای تداوم انقلاب لازم است، گفتند: همیشه یک نهضت بعد از آنکه پیروز شد و یا قبل از آنکه پیروز بشود، در وقتی که آثار و علائم پیروزی پیدا میشود و دوران سختیهای محض منقضی میگردد، فوراً افراد فرصتطلب که از هر فرصتی استفاده میکنند خودشان را میاندازند توی نهضت و بعد هم آنچنان تندتر از دیگران شعار میدهند و داد و فریاد میکنند که صدای انقلابیون اول را تقریباً تحتالشعاع قرار میدهند و اگر مراقبت نشود و جلوی این فرصتطلبها اعم از افراد فرصتطلب یا گروههای فرصتطلب گرفته نشود، قهراً نهضت به خطر خواهد افتاد.2
دنیاطلبی
یکی دیگر از خطرهایی که انقلاب را تهدید میکند، دنیاطلبی سران مخصوصاً روحانیون است. مردم با دیدن رفاه مسئولان از انقلاب دلزده میشوند و دیگر حاضر نیستند برای آن جانفشانی کنند. امام خمینی در بیانی این خطر بزرگ را چنین گوشزد کردند: هیچ چیزی به زشتی دنیاگرایی روحانیت نیست.3
اگر در حکومتهای دیگر دنیاپرستی مسئولان ناپسند باشد، در نظام جمهوری اسلامی هزار برابر نکوهیده است.
قانونشکنی
این تفکر که فرد یا افرادی وجود دارند که فراتر از قانون هستند، زهری کشنده است که هر انقلاب و حکومتی را دیر یا زود از پا میاندازد. رهبر کبیر انقلاب که از این مسئله به شدت احساس خطر میکردند، خطاب به مردم ایران فرمودند: اینکه الان آزادی به دست شما آمد آیا چه میکنید؟ ... دیگر حدی ندارد کارها؟ ... پاسدارید و تفنگ دارید و قوه دارید و قدرت دارید، به خانههای میریزید، مال مردم را میبرید، هتک آبروی مردم را میکنید؟ یا نه تربیت، تربیت اسلامی است؛ حد و مرز دارد.4
عدم برداشت صحیح از بعضی مفاهیم
برخی از شعارها و سخنانی که در اوایل انقلاب مطرح شد، با سوءبرداشت مردم مواجه شد. سادهزیستی، عدم گرایش به دنیا، مبارزه با اشرافیت، انقلابی بودن، صدور انقلاب و مواردی از این قبیل، در فکر مردمِ تازه انقلاب کرده و برخی مسئولان به نوعی تفسیر شد که هزینههای هنگفتی را بر کشور تحمیل کرد. برای نمونه بحث صدور انقلاب، به پروژة ایرانهراسی دامن زد و آمریکا بدون تبلیغات توانست چهرة ایران را در جهان مخدوش کند. بدین ترتیب صدور انقلاب با جنگطلبی، کشورگشایی و هرج و مرجخواهی مرادف شد. آقای رفسنجانی در سخنی تلخ در این باره چنین گفتهاند: سیاستهای دولت ایران باعث شده است که عراق از لحاظ سیاسی بسیاری از کشورهای بیتفاوت را در جبهة خود قرار دهد.5
اما معنای واقعی صدور انقلاب چه بود؟ شهید بهشتی در پاسخ به سؤال خبرنگاری که پرسیده بود آیا انقلاب اسلامی ایران باعث خواهد شد که مستضعفان در سایر نقاط دنیا علیه مستکبران قیام کنند، جوابی داده بود که معنای دقیق صدور انقلاب است. ایشان با واقعبینی و دقتنظر گفته بودند: ما انقلاب خودمان را صادر نخواهیم کرد؛ بلکه فقط در این زمینه نمونه خواهیم شد.6
ادعای اسلامی بودن و در عمل مغایر آن عمل کردن
از آنجا که جمهوری اسلامی ایران نام اسلام را به دنبال خود دارد، باید بسیار بیشتر از دیگر حکومتها مواظب بود تا به انحراف کشیده نشود. اگر شعار اسلامی بدهیم و در عمل مخالف آن عمل کنیم، بهترین تبلیغ را در دنیا علیه اسلام راه انداختهایم. این آسیب مهم و جدی همان است که امام خمینی از آن با عنوان مصیبت اعظم یاد کردند.7
نفی گذشتهها
همة ما بارها این بیت حکیمانة سعدی را شنیدهایم:
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
یکی از آفات انقلاب، نفی تمام تاریخ ایران بود. یقیناً در طول تاریخ پادشاهان ظلم فراوان بر مردم کردهاند که توجیه شدنی هم نیست. اما نفی تمام تاریخ و سیاه نشان دادن گذشتهها، نادیده گرفتن تمدن و فرهنگ ایران است. ضمن اینکه اگر انتظار داریم که آیندگان از ما به نیکی یاد کنند، باید خود با انصاف به گذشتهها نگاه کنیم.
یا با ما یا علیه ما
از جمله افکاری که در ذهنها نقش بسته بود، این بود که هر کس که با ما نیست علیه ماست. حال آنکه افراد بسیاری که بعدها بر اثر تفاوت سلیقهها و ایدهها از قطار انقلاب پیاده شدند، از پیشگامان نهضت بودند. افراد بسیاری که لازم نیست نامی از آنها برده شود. بسیار ساده و با کمی اغماض و گذشت میشد تمام یا بیشتر این افراد را جذب نظام کرد و از افکار و دانششان بهره برد.
نکات پایانی
- ممكن است تصور شود كه سخن گفتن از آسیبهای انقلاب، نشانه ضعف انقلاب است یا موجب ضعف آن خواهد شد. اما باید دانست که بیان ضعفها و توجه به آفات و آسیبها و بررسی آنها بیشتر به سود انقلاب است تا سخن نگفتن و بیتوجهی. شناخت ضعفها و آسیبها، میتواند مقدمهای برای چارهاندیشی باشد و آسیبشناسی انقلاب از این رهگذر، نه تنها منفی و مضر نیست، بلكه مفید و ضروری است. فرار از بررسی ضعفها و آسیبها و غفلت از آفات و عوارض، ضعف بزرگی است كه می تواند منشأ مشكلات و معایب بیشتری باشد.
- همیشه انتقاد راحت بوده و در مقابل عمل سخت. اکنون ما بعد از سی و چند سال به آن دوران نگاه میکنیم. مطمئناً نقدهای فراوانی به آن دوران خواهیم داشت؛ اما باید به این نکته هم توجه کنیم که ما هم اگر جای انسانهای آن دوران بودیم، شاید همان کارها را انجام میدادیم.
- اگر انسان یک بار اشتباه کند، قابل اغماض است؛ اما تکرار اشتباه هرگز. با نگاه به گذشته است که میتوان از تکرار اشتباهات جلوگیری کرد و چراغی برای راه پیشِ رو افروخت. یقیناً اگر از پیامدهای تسخیر سفارت آمریکا آگاهی کامل داشتیم، سفارت انگلستان را تسخیر نمیکردیم.
- هیچکس بالاتر از رسول گرامی اسلام نیست. در جنگ احد، فقط به دلیل اهمال چند نفر از اصحاب، سپاه اسلام شکست خورد. وقتی سپاهی که در آن پیامبر، امیرالمؤمنین و حضرت حمزه (سلام الله علیهم اجمعین) حضور داشتند، شکست خورد، تکلیف ما معلوم است. پس یدک کشیدن نام اسلامی دلیل نمیشود که جمهوری اسلامی را از آفات مصون بدانیم.
- صحیفه امام، ج21، ص367.
- مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چ 4، 1367، ص23.
- صحیفه امام، ج21، ص99.
- همان، ج8، ص256.
- محمدرحیم عیوضی، آسیبشناسی انقلاب اسلامی، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی، چ4، 1388، ص45.
- همان.
- ر.ک: صحیفه امام، ج8، ص337.
ابراهیم(ع) «چگونه» بت میشکند؟
سوتیتر
عمل بتشکنی ابراهیم عملی صرفاً واکنشی و غرضورزانه در برابر جاهلیت و نادانی قوم خود نیست؛ بلکه حرکتی است هوشمندانه، خلاق و طراحی شده که بر اساس شناخت او از زمینه و زمانهاش خلق شده است.
اشاره: در گفتارهای پیشین دانستیم که دعوت به عمل دینی، دعوت به انجام دادن عملی بر مبنای انگیزه، بینش و روش صحیح است. همچنین درباره لزوم توجه به مقوله «روش» در عمل دینی و فعالیتهای فرهنگی سخن گفتیم و بیان داشتیم که صرف داشتن انگیزه خوب، ما را از دانستن «روش» یا «چگونگی انجام دادن امور» بینیاز نمیکند.
در این گفتار برآنیم تا توجهات خود را درباره مقوله «روش» با داستان بتشکنی حضرت ابراهیم در قرآن کریم همراه سازیم و به چگونگی عمل بتشکنی آن پیامبر بزرگ دقت کنیم. ادعا این است که کوفتن بر طبل «بتشکنی» بدون توجه به «چگونگی انجام این عمل» مخاطرات تربیتی دارد؛ چنانکه امروز نیز شاهد برخی از این مخاطرات در برخی فعالیتهای فرهنگی ـ دینی جامعه هستیم. اکنون در پی تأملات پیشین درباره روششناسی فعالیتهای فرهنگی و دینی، گفتار هفتم را با پرسش ابراهیم چگونه بت میشکند؟ یا روش بتشکنی ابراهیمی چگونه است؟ آغاز میکنیم.
زمینهشناسی و زمانهشناسی ابراهیم (ع)
شرک، روش زندگی و مرام استقرار یافتة جامعة ابراهیم (علیه السلام) است. ایمان به خدایان دستساز بشر، و دلبستگی عاطفی شدید به سنتها و رسوم اجدادی، از بارزترین مؤلفههای فکری جامعة آن زمان است.
مهمترین خصلت روش ابراهیمی در چنین جامعهای، دامن زدن به منطق گفتوگو، پرسشگری و پاسخطلبی است. او در موقعیتهای گوناگون و با بهانههای متفاوت، گفتوگو و تفکر دربارة مسائل مهم عقیدتی و جهانبینی را، به صحن علنی و عیان جامعه میکشاند و این روش را گاه در گفتوگو با خویش[1]، گاه در گفتوگو با پروردگار و طلب یقین قلبی[2]، گاه در گفتوگو با نمرود[3] و گاهی در گفتوگو با قوم[4]خویش دنبال میکند.
رشدیافتگی و بتشکنی ابراهیم (ع)
«و در حقيقت پيش از آن به ابراهيم رشد [فكرى]اش را داديم و ما به [شايستگى] او داناییم»[5].
یکی از بارزترین صحنههای نمایش رفتار و روش ابراهیم (علیه السلام)، داستان بتشکنی انقلابی او در آیات 51 تا 67 سورة انبیاء است؛ نمایشی شورانگیز و حماسی از تجربة گفتوگوی جدی و عملی ابراهیم (علیه السلام) با اندیشههای شرکآمیز قومش.
بر اساس بیان قرآن کریم، حضرت ابراهیم در این مرحله از مسئولیت خویش، شخصیت رشدیافتهای است. به این معنا که آگاهی و تجارب لازم را برای مدیریت اجتماعی و دعوت به توحید و دیگر ابعاد رسالت داراست.[6] بتشکنی انقلابی و براندازی همیشگی سنتهای جاهلی و جاافتاده، کار انسانهای خودساخته و رشدیافته است.
روش بتشکنی ابراهیمی
استفاده از روش پرسشگری در گفتوگو، بارزترین جنبه رفتاری ابراهیم (علیه السلام) در ماجرای شکستن بتهاست. درواقع، عمل او ـ شکستن بتها و قراردادن تبر بر شانة بت بزرگ ـ اندیشه مخاطبان را با یک پرسش خطیر روبهرو میسازد. پرسشی که چون پهلوانی هماوردطلب، به میدان آمده و بر سر راه هر اندیشه کمین کرده است. واکنش آنها در برابر این شرایط و پرسش چالشبرانگیز، ابتدا سطحی است، آنگاه که میپرسند: «چه كسى با خدايان ما چنين [معاملهاى] كرده است؟ او واقعاً از ستمكاران است». (انبیا: 59) اما در نهایت، با هنرمندی و فضاآفرینی ابراهیم، به پرسشی عمیق و اساسی در نهاد جانشان تبدیل میشود، آنگاه که حضرت ابراهیم از ایشان میخواهد تا پاسخ پرسش خود را از بت بزرگ بپرسند.
ابراهیم (علیه السلام) در این صحنه، قهرمان ایجاد خودآگاهی است. هنرمندی که گامهای حساب شدة خود را با نهایت ریزبینی و متانت برمیدارد و از اینروست که در انتقال پیام حق، خوش میدرخشد.
«گفتند: اى ابراهيم آيا تو با خدايان ما چنين كردى؟ گفت: [نه] بلكه آن را اين بزرگترشان كرده است، اگر سخن مىگويند از آنها بپرسيد!» (انبیا: 62ـ63)
واژهآفرینی ابراهیم (ع)
«إِذْ قَالَ لأبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ»؛[7] آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت: اين تماثیلی (پیکرههایی، مجسمههايى) كه شما ملازم آنها شدهايد، چيستند؟
بیان و ادبیات ابراهیم برای تبیین حق، حساب شده و دقیق است. وی در نخستین پرسش از سلسله پرسشهای خود در این ماجرا برای اشاره به بتها، از واژه مصطلح قومش، یعنی واژة «الهه» استفاده نمیکند؛ بلکه با خلاقیت و زبانآفرینی واژة دیگری میآفریند و با این بیان، منطق و نگاه خویش را نشان میدهد و البته خود را از وابستگی و محدودیت به چارچوبة فکری و عقیدتی قوم رها میسازد.
حضرت ابراهیم در مقام گفتوگو با قوم خویش، فرصتی فراهم میکند تا آنها بیندیشند و خود به خطای خویش پی ببرند. این شیوه مؤثر میافتد و آنها میپرسند: «آيا حق را براى ما آوردهاى يا تو از شوخىكنندگانى؟»[8]
خلاقیت در عمل ابراهیمی
ابراهیم (علیه السلام) همة بتها را به جز بت بزرگ میشکند و تبر خود را بر شانه او مینهد. این عمل در ذات خود عملی خلاق است. بتشکنی ابراهیمی، واکنشی سراسیمه و شتابزده نیست؛ بلکه کنشی است فعال و حساب شده که به عملی خلاق و محیطساز منتهی میشود. عملی که عرصة هماوردی اندیشهها و بوته نقد و عیارسنجی باورهاست. خلاقیت در عمل دینی آن پیامبر الهی، صفتی تشریفاتی نیست و اتصال آن به عمل، الصاقی و عرضی نیست؛ بلکه با روح عمل، نیت، خاستگاه حرکت و منش او پیوندی اصیل و جوهری دارد.
به راستی اگر ابراهیم (علیه السلام) با عصبانیت همة بتها را شکسته بود و مردم، او را در میان حجم وسیعی از الهههای مقدس و خورد شده خود میدیدند، چه اتفاقی میافتاد؟!
آری، عمل بتشکنی ابراهیم، عملی صرفاً واکنشی و غرضورزانه در برابر جاهلیت و نادانی قوم خود نیست؛ بلکه حرکتی است هوشمندانه، خلاق و طراحی شده که بر اساس زمانه و زمینهشناسی او خلق شده است.
بازگشت به خویشتن، غایت عمل دینی ابراهیم (ع)
ابراهیم (ع) مردم را به بازنگری روشمند در باورهای خود دعوت میکند. او طرحی را دامن میزند که در طی آن، عقاید مردم در پیش چشمانشان به تصویر میآید. روش او از هرگونه موضعگیری پیشینی و پیشدستی به سوی حقیقت خالی است. همتش این است که نقادی اجتماعی را بدون احساس نفرت نسبت به سنتها و باورهای قوم خویش و استفاده از روشهای غیرمنطقی و اخلاقی پیش ببرد.
«تردید سالمی» که او به جانِ اجتماع خود میاندازد و چتر پرسشی که بر سر عقاید عامه میگشاید، همراه با روش هنرمندانة او در هدایت بحث و پرسشگری، کارآمد میافتد و فرایند تبیین حق به سرانجام میرسد.
«ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلاءِ يَنْطِقُونَ»؛ پس به خود آمده و [به يكديگر] گفتند: در حقيقت شما ستمكاريد.[9]
نتیجة این روش تبیینگری، ایجاد خودآگاهی فردی و اجتماعی نسبت به «حق» است. آنچه میتوان آن را غایت هر عمل اصیل دینی دانست. این مردم همان مردمی هستند که در ابتدای بحث با ابراهیم، شکنندة خدایان سنگی خود را ظالم میدانستند،[10] و اکنون خود را مستحق همان صفت. این اعتراف دستهجمعی نشانة موفقیت آن پیامبر الهی در مقام تبیین حقایق است. (انبیاء: 66)
جمعبندی
با چنین ملاحظاتی است که عمل ابراهیم ـ که الگوی هر بانی خیر و فعال فرهنگی و مروّج دینی است ـ کارگر میافتد. ابراهیم خلاقانه بت میشکند! ریزبینانه پرسش میکند! شجاعانه وارد عمل میشود! قوم او در این سناریو فقط بازیگرند و ابراهیم است که بازیساز است و کارگردانی میکند. کارگردانی که در ظاهر محکوم به سوزاندن میشود و در باطن ریشة باطل را در سایة جاودانگی پیام توحید میسوزاند.