برای دسترسی به محتویات این نشریه از درختواره سمت راست موضوع مورد نظر خود را انتخاب کنید.
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 8
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 3
پرونده ویژه ولایت اجتماعی اهل بیت
ولایت خلوت وجلوت هذا آنچه باید باور کنیم از طریقت تا سیاست از شهر ما تا آرمان شهر شیعی آیه های نور
-
- ده سال از هجرت ميگذرد.
پيامآور رحمت عزم سفر کرده است؛ سفر حج.
مسلمانان زيادي به مدينه آمدهاند تا در اين سفر با او همراهي کنند و از او پيروي.
«حجّة الوداع»، «حجّة الاسلام»، «حجّة البلاغ»، «حجّة الکمال» و «حجّة التمام»، نامهايي است که تنها، بر اين حج رسول خاتم گذاشتهاند.
-
- پنج يا شش روز مانده به ماه ذيالحجةالحرام.
غسل ميکند و با لباس احرام، از مدينه خارج ميشود؛ پاي پياده.
همسرانش را سوار بر کجاوه همراه ميبرد.
بسياري از مهاجرين و انصار، بسياري از قبايل عرب، جمعيت زيادي در مکه و مسلمانان زيادي از يمن که همراه عليابنابيطالباند، به حج آخر پيوستهاند.
شماره اين جمعيت را بيش از نود هزار نفر گفتهاند. نود هزار نفر مسلمان.
-
- «جُحفِه»، منطقهاي است که راههاي مدينه و مصر و عراق از آنجا جدا ميشود. در نزديکي جحفه، برکهاي است به نام «غدير خم».
اينجا است که جبرئيل امين، جانِ محمد امين را به نزول رحمتي ديگر از آيات وحي، مينوازد:
«يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليک من رّبک...»؛ اي پيامبر! آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان.
محمد، فرمان توقف ميدهد. ميگويد آنهايي که رفتهاند بازگردند و آنها که نرسيدهاند خودشان را به اينجا برسانند، برکه «خم».
-
- روز تابستاني گرمي است.
مردها عبايشان را بر سر کشيدهاند و قسمتي را هم از شدت حرارت زمين، زير پايشان گذاشتهاند.
نماز جماعت ظهر را به امامت رسول خاتم ميخوانند. جايگاهي از زين شتران ميسازند و پيامبر، بر بلندي زينها ميايستد.
با صدايي بلند خداوند را ستايش ميکند و ميگويد:
اي مردم! خداوند لطيف وخبير به من خبر داده و نزديک است که من دعوت حق را اجابت کنم. من مسئوليتي دارم و شما نيز مسئوليد. چه ميگوييد؟
مردم ميگويند: شهادت ميدهيم که ابلاغ دين کردي و نصيحتمان نيز، و در اين راه تلاش زيادي نمودي. خداوند به تو پاداش خير دهد!
محمد شهادت ميگيرد از مردم يگانگي خدا را و رسالت خودش را، بهشت و جهنم را، مرگ را، قيامت را و برانگيخته شدن مردگان را. و آنها شهادت ميدهند.
محمد، شاهد ميگيرد خدا را بر شهادت آنها.
آنگاه ميپرسد: اي مردم! آيا نميشنويد؟
ميگويند: ميشنويم.
-
- ميشنيدند.
محمد گفت: من زودتر از شما به بهشت و کنار حوض کوثر ميرسم و شما هم در آينده در کنار همان حوض با من ملاقات ميکنيد. حوضي که فاصله صَنعاء و بُصري دامنه آن است و جامهاي نقره در آن به بيشماري ستارگان آسمان است.
مراقب باشيد که پس از من با آن دو وجود با ارزش چگونه رفتاري خواهيد داشت؟
کسي از ميان جمعيت پرسيد: کدام دو وجود ارزشمند، اي رسول خدا؟
پيامبر پاسخ داد:
«ثقل اکبر» کتاب خدا است؛ يک سر آن به دست خدا و سر ديگر آن به دست شما است؛ آن را محکم نگه داريد تا گمراه نشويد. و «ثقل اصغر» عترت و اهلبيت من است. و خداوند لطيف و خبير به من خبر داده که آن دو تا زماني که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند، از هم جدا نخواهند شد؛ و من هم از خداوند همين را خواستهام.
بر آن دو پيشي نگيريد که هلاک ميشويد و از آنها دست برنداريد که باز هلاک خواهيد شد.
سخنش که به اينجا رسيد، از علي خواست تا بالاي زين شترها و در کنار او بايستد. دستش را بالا گرفت تا جايي که سپيدي زير بغل هر دو معلوم بود. مردم، علي را ميديدند، همانطور که پيامبر را.
-
- گفت: اي مردم! چه کسي بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و برتري دارد؟
گفتند: خدا و رسولش بهتر ميدانند.
گفت:
خداوند، مولاي من، و من، مولاي مؤمنان هستم؛ پس هر که را من مولاي اويم، علي هم مولاي اوست.
اين جمله را سه بار تکرار کرد.
بعد، از دوستي و دشمني گفت، از حب و بغضها.
گفت: بار خدايا! هر که او را دوست و ياور بوَد، او را دوست و ياور باش! و هر که با او دشمني کرد، دشمنش بدار! هر کس که از روي محبت او را بزرگ داشت و بر شکوه و شوکتش افزود، تو نيز او را از روي محبت تعظيم و تجليل کن. و هر که از روي بغض او را خوار و حقير خواست، تو هم خوار و حقيرش بدار. ياري ده هر که او را ياري کند و هر کس او را بيياور گذاشت يارياش مکن. حق را دائر مدار او قرار ده.
و ادامه داد: هان! که اين سخن را بايد، حاضر به غايب برساند.
-
- جمعيت هنوز هم ايستاده بودند و به گوش، که امين وحي به قلب پيامبر نازل کرد که خداوند ميفرمايد: «اليوم اکملت لکم دينکم و ...»؛ امروز دينتان را برايتان کامل گردانيده و نعمتم را به اتمام رسانيدم.
خاتمالانبيا فرمود: «الله اکبر علي اکمال الدين، و اتمام النعمه، و...»؛ الله اکبر بر اکمال دين، و اتمام نعمت، و رضاي پروردگار بر رسالت من و ولايت علي بعد از من.
مردم براي تبريک و تهنيت آمدند. و بعضي از مدعيان بعد از رسول رحمت، پيش از همه:
زهي اي پسر ابوطالب، براي هميشه مولاي من و مولاي هر مرد و زن مؤمن شدي.
-
- عبدالله پسر خليفه دوم به پدرش ميگفت: مردم درباره تو ميگويند کسي را خليفه بعد از خود قرار نميدهي. اگر تو چوپاني براي چراندن شتر يا گوسفند داشتي و او آنها را به حال خود ميگذاشت، ميگفتي او کوتاهي کرد ـ ميگويي او حق مرا ضايع کرد ـ درحالي که امر سرپرستي مردم شديدتر از چوپاني شتر و گوسفند است. چه جوابي به خداي عزوجل ميدهي اگر او را ملاقات کني و براي بندگانش خليفه قرار نداده باشي؟!
اين تعابير بسيار بوده است در کلام ديگران هم؛ اما عجبا! که همانها قبولش نداشتند براي پيامآور خاتم.
منبع: گزيدهاي جامع از الغدير، تلخيص و ترجمه محمدحسين شفيعي شاهرودي، مؤسسه ميراث نبوت.
شأن اجتماعی اهلبیت(علهیم السلام)
محمدجواد مقدمی شهیدانی
مقدمه
خواستگاه فعالیت حضرت خاتم(صلی الله علیه و آله) درست در دل اجتماع بوده است. ایشان در میام مردم میزیسته و از جنس آنان بوده و به زبانشان و بلکه به اندازة عقلهای آنان سخن میگفته است. آن حضرت نه مانند رهبران مکاتب منحرف عزلت گزیده و نه مانند روحانیون منحرف ادیان تحریفی در گره گشودن از کار فروبسته خلق، مکان و محدوده خاص میشناخته است. از اینرو تهمت دشمنان ـ وبیشتر یهودیان ـ موزی به او نمیچسبد که با کمال وقاحت آیات وحی را محصول خلوتگزینی ایشان و تجربهای زمینی معرفی کردهاند. با توجه به جایگاه اجتماعی حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) باید برای جانشینان برحق ایشان نیز شأن اجتماعی تصور کرد. جانشینان برحق رسول الله(صلی الله علیه و آله)، کسی که در دل اجتماع میزید و با این حال پای در کرانه عرش نهاده و دستی بر ملکوت دارد و تا «قاب قوسین او ادنی»1 پیش میرود و از ذات اقدس اله خبر میآورد و بر مؤمنین ولایت دارد2 و «اولی بالمؤمنین من انفسهم»3 است. حال سخن باقی میماند در الهی یا بشری بودن جایگاه جانشینان بر حق ایشان و اینکه آیا این جایگاه شامل تمام شئون پیامبری ـ از وحی و عصمت گرفته تا تشکیل حکومت و مرجعیت علمی و... ـ میشود یا خیر؟ و اینکه آیا جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و واگذاری وظائف امامت برای غیر از آنان که شیعیان برآنند، ممکن است یا خیر؟
در این نوشتار ـ به طور خلاصه ـ بحث را در دو بخش پی میگیریم. یکی ساحت نظر که در آن به جایگاهشناسی اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) و تعریف نسبت ایشان با پیامبر(صلی الله علیه و آله) میپردازیم. همچنین دراین ساحت، جایگاه الهی ایشان در منظومة دین و بیان نسبت ائمه(علیهم السلام) با مردم و جایگاه الهی انسان کامل در اجتماع نیز بررسی میشود. ساحت دیگری که در بحث را در آن پی میگیریم، ساحت عمل است که در آن به نقش بیبدیل ائمه در حفظ و احیای دین و هدایت عامه مردم میپردازیم و به انواع فعالیتهای اجتماعی این حضرات اشارهای گذرا میکنیم.
جایگاهشناسی اهل بیت در منظومه دین
برای آشنایی با جایگاه جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) ابتدا لازم است که اشارهای به جایگاه الهی و شئون اجتماعی حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) اشارهای داشته باشیم.4 با توجه به آیات قرآن و به حکم سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله)، شؤون متعددی برای حضرت قابل ذکر است که از جمله آنها است:
1. مرجعیت دینی و روحانی: با توجه به اتصال به منبع وحی و با توجه به عصمت که لازمة پیامبری است، آن حضرت به بیان دستورهای قرآن و احکام میپرداختند. همچنین تعلیم و تزکیه مردم بر اساس تعالیم وحیانی بر عهده ایشان بوده است.
2. قضا و دادرسی: ایشان همچنین بر اساس احکام اسلام و به حکم عدالت بین مردم حکم میکردند و در قضاوتشان نیز ـ به فرموده خودشان ـ مأمور به ظاهر بودهاند؛ اما آنچه اختصاص این جایگاه را به ایشان بالاصاله معلوم میسازد، حکم بر اساس عدالت است که لوازم گوناگونی میطلبد.
3. سیاست و مدیریت اجتماعی: وظیفة رهبری جامعة اسلامی و تشکیل حکومت، مربوط به این حیطه است. ایشان در این امر با جماعت مسلمین مشورت میکردهاند و با سیرة خاص خود به اداره اجتماع میپرداختهاند.
4. ولایت بر مردم: ایشان به حکم صریح آیات قرآن بر مردم ولایت دارند و صاحباختیار آنان هستند و اطاعت از ایشان، در طول اطاعت از خدای تعالی معرفی شده است.
با توجه به شئون مختلف پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)، حال نوبت به بررسی جایگاه الهی جانشینان ایشان میرسد.
به قرینة آیة ولایت «انما ولیکم الله...» که به اجماع شیعه و اهل تسنن، در شأن امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده، جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) امری الهی است؛ لذا هم در تعیین مصداق و هم در تعیین محدوده اختیارات ولی خدا، باید به نصوص و سیره و سخن حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) رجوع کرد. پس یکی از شئون امام(علیه السلام)، ولایت است که خود در ساحتهای مختلف و با محدودة اختیارات و نقشهای متفاوتی در میان علمای فریقین طرح شده است. گفتنی است باتوجه به برخی از معانی ولایت، متأسفانه الهی بودن آن نیز زیر سؤال رفته است! به طور خلاصه حداقل چهار معنا و به تبع آن چهار نوع ولایت قابل تصور است5:
1. ولاء محبت یا قرابت: به معنای دوستی با اهلبیت(علیهم السلام)؛
2. ولاء امامت و پیشوایی روحانی و دینی؛
3. ولاء زعامت و رهبری اجتماعی؛
4. ولاء تصرف یا ولایت غیبی و ملکوتی.
آنان که سعی در توجیه چنکاندازی به حیطة انحصاری و الهی جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) داشته و دارند، ولایت را به معنای اول و سوم گرفتهاند. با توجه به این معانی، عدم تبعیت از ائمة هدی(علیهم السلام) یا قرار گرفتن کسان دیگری در کرسی الهی آنان، امری عادی نشان داده میشود و جزء در جای کل مینشیند و آب از آب تکان نمیخورد. حال آنکه اولاً هر چهار نوع ولایت فوق برای جانشینان برحق حضرت خاتم(صلی الله علیه و آله) قابل اثبات است و هیچ کس غیر از چهارده معصوم(علیهم السلام) ادعای چنین ولایتی برای غیر نکرده و نمیتواند کند. ثانیاً ولایت به معنای زعامت مسلمین که برگرفته از شأن رهبری شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله) است خود مقامی الهی است و نه بشری؛ هرچند که ایشان در تشکیل و اداره حکومت و اتخاذ تصمیمات اساسی، مأمور به مشورت با مردم است.
اگر محبت به این خاندان نیز یک فریضه دینی است، به دلیل نسبتی است که با غیب و با عالم ملکوت دارند؛ مقاماتی که تحصیلی و بشری نیست بلکه اعطایی و آسمانی است!
رهبری سیاسی و اجتماعی که امر خلافت و تشکیل حکومت تنها یکی از زیرشاخههای آن است، با همة وسعت و گسترهاش غیر مقام رهبری دینی و روحانی ائمه هدی(علیهم السلام) است این مقامی پیامبرگونه است که «عصمت» و «اتصال به خزینه علم الهی» لازمة حتمی آن است و تعلیم مردم براساس معارف قرآنی و تبیین و تفسیر آیات و احکام بر اساس زمان و نیاز مردمان، از جلوههای اجتماعی آن.
ولایت به معنای تصرف در امور نیز شأنی است که حکایت از جایگاه بیبدیل اهلبیت(علیهم السلام) در میان اهل آسمان و زمین دارد. حجت خدا در زمین و انسان کامل، از این منظر راز بزرگ آفرینش است که بقای زمین و زمان بسته به وجود اوست چراکه؛ «لو لا الحجة لساخت الأرض بأهلها»6.
خلیفة خدا نه تنها بیانکننده و مجری احکام خدا در اجتماع اسلامی است، بلکه الگوی تام و تمام بشریت در تعبد خدای تعالی است. او دست مستعدین و مؤمنین را میگیرد و به مقصد و مقود میرساند! و هموست که ملاک میانهروی در اندیشه، انگیزه و رفتار است.
نقش ائمه(علیهم السلام) در حفظ و احیای دین
در این بخش به صورت فهرستوار به برخی از تلاشها و زحمات جانفرسای حضرات معصومین(علیهم السلام) در ترویج دین اشاره میشود که بیشتر مربوط به ساحت عمل است. البته این نگاه اعم از فعالیت آنان در جایگاه جانشینان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و بهعنوان فردی از جامعه مسلمین بیشتر شامل نقشهای شخصی و فردی آنان میشود.
از حضور جوانمردانة حضرت امیر(علیه السلام) در «لیلةالمبیت» تا شرکت در بسیاری از جنگها و کتابت و حفظ قرآن، قضاوت بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، تعلیم و تربیت و تزکیه اخلاقی مردم، مبارزه با خشک مذهبی و جلوگیری از فهمهای جمودزده از دین مانند آنچه در خوارج دیده میشد، مبارزه با روشنفکریهای هوسزده و خلاف دین مانند آنچه در سیرة برخی خلفا و حکام جور جامعة اسلامی باب شد و در زمان معاویه به شکل گستردهتری ادامه یافت، همه و همه فقط بخش کوچکی از فعالیتهایی است که حضرت امیر(علیه السلام) بهواسطه آنها حق عظیمی بر گردن جامعه اسلامی دارد. با شهادت مظلومانه ایشان مدار فعالیتها و راهبری ائمه هدی در نقشها و اشکال جدید ادامه یافت که به برخی از آنها به طور اجمالی اشاره میشود. بدیهی است که هرکدام از این فعالیتها میتواند موضوع یک نوشتار پژوهشی مبسوط باشد.
سکوت عاقلانه و صلح حکیمانه برای حفظ جامعه اسلامی، برپایی قیام بیمانند عاشورا با فداکاریهایی بیمثال در عالم برای احیای دین مبین، تعلیم ادب مناجات با خدا و آداب عبودیت او و بیان ظریفترین معارف دین در قالب ادعیه مختلف، مناظره و مباحثه با منحرفین فکری مثل زنادقه و پیروان ادیان تحریفی، تشکیل کرسی درسی در علوم مختلف، رسیدگی به امور محرومین جامعه، مبارزه تدریجی با مظاهر جاهلیت جامعه مانند بردهداری با برنامة گستردة آزاد کردن عبد و ازدواج با کنیز، مبارزه فکری و فرهنگی در جبهه جهاد با خلفای جور تا پای جان. بیگمان آنچه خواندید تنها نمایهای ست از آنچه هست و تنها سایه ای از خورشید عالم تاب وجود حضرات معصومین(علیهم السلام). باشد که حقشان ادا شود!
پی نوشت
1. فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى(النجم: 9)
2. إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ(المائدة: 55)
3. النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (الأحزاب: 6)
4. ن.ک: امامت و رهبری، مرتضی مطهری.
5. ن.ک: ولاءها و ولایتها، مرتضی مطهری.
6. اگر زمین از حجت خدا خالی شود، زمین اهلش را فرو خواهد برد.
ولایت فردی و اجتماعی
یکی از بحث های کلامی، بحث «ولایت الهی» است. اگر ما تکلیف خود را دربارة «ولایت» مشخص کنیم، اعتقادمان در بسیاری از موضوعات روشن خواهد شد. بدین لحاظ، نویسنده سعی کرده است تا درباره ولایت و به ویژه «ولایت اجتماعی» مطالب ذیل را بنگارد. در اینجا نخست به تعریف ولایت و اهمیت آن و سپس به نقش ولایت در بُعد فردی و اجتماعی اشاره خواهیم کرد.
منظور از «ولایت» در این مقاله، «سرپرستی» است. انسان و جامعه انسانی ولیّ و اولیائی برای خود دارند. هر یک از این اولیاء ممکن است بخشی از سرپرستی امور انسان و جامعه یا همة آن را بر عهده داشته باشند.
اولیای فرد و جامعه ممکن است الهی باشند یا غیر الهی. به ولایت غیر الهی در فرهنگ قرآن کریم و اهل بیت (علیهم السلام)، «ولایت طاغوت» گفته می شود.
ولایت الهی نیز مراتبی دارد، گاهی نبوت است، گاهی امامت، گاهی جانشینی امام معصوم به شکل های مختلف، گاهی صرفاً بیان و استخراج احکام الهی و گاهی نیز اجرای آن احکام در سطح اجتماعی است.
1. اهمیت اصل ولایت
در اهمیت ولایت همین بس که قرآن کریم در پاسخ مشرکان که می گفتند چرا فرشته ای به نبوت منصوب نشد، می فرماید که حتی اگر فرشتگان مثل انسان پا بر زمین می گذاشتند، ما از میان آن ها یکی را به نبوت برمی گزیدیم. (1)
یعنی حتی در بین خوبان هم خداوند متعال ولیّ دارد. اساساً خداوند چنین اراده کرده است که از مسیر ولی اش پرستیده شود. هنگامی که در ماجرای آفرینش حضرت آدم، شیطان از امر الهی مبنی بر سجده بر آن حضرت سر باز زد، شیطان خطاب به خداوند متعال گفت: اگر از سجده حضرت آدم چشم پوشی کنی، به گونه ای تو را عبادت خواهم کرد که تا به حال کسی تو را عبادت نکرده باشد. خداوند متعال در پاسخ فرمود:
«إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أُطَاعَ مِنْ حَيْثُ أُرِيد»؛ (2) همانا من دوست دارم از آنجایی که می خواهم، اطاعت شوم.
ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام) در امتداد ولایت نبی اعظم (صلی الله علیه و آله) است. همان-طور که بنا بر روایات، ولایت فقیه جامع الشرایط نیز در امتداد ولایت حضرت ولی عصر (علیه السلام) است.
مؤمنان باید سنت و قول ائمه را معیار حلال و حرام قرار دهند و کسی را همتای آن ها قرار ندهند؛ همان طور که قرآن کریم در وصف پیامبر خدا می فرماید:
«وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ»؛ (3) هرچه پيامبر به شما داد بستانيد، و از هرچه شما را منع كرد اجتناب كنيد. و از خدا بترسيد كه خدا سخت عقوبت است.
بنابراین اگر سخن یا دستورالعملی مثلاً دستورالعمل روانشناختی یا دستورالعمل عرفانی یا راه-های موفقیت در زندگی شغلی و خانوادگی در برابر دستورالعمل اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) باشد، بر خلاف تقوا است.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً»؛ (4) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا اطاعت كنيد و از رسول و اولو الامر خويش فرمان بريد. و چون در امرى اختلاف كرديد اگر- به خدا و روز قيامت ايمان داريد- به خدا و پيامبر رجوع كنيد. در اين خير شما است و سرانجامى بهتر دارد.
در روایتی حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر کس بمیرد و امام خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است و سپس آیه «اطیعوا الله و ...» را تلاوت فرمود و فرمودند: آن ائمه، امام علی و سپس امام حسن و سپس امام حسین و سپس علی بن الحسین و سپس محمدبن علی و همین طور ادامه دارد تا اینکه دنیا اصلاح نگردد مگر به وسیله امامی. آنگاه حضرت به خودش اشاره کرد و فرمود: من نیز بر همین امر خوب هستم؛ یعنی امامم. (5)
اما در دوران غیبت، علما و راویان حدیث مرجع مردم هستند؛ چه اینکه حضرت بقیه الله در روایتی مردم را به آن ها ارجاع دادند و فرمودند:
«وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّه»؛ (6) و اما در حوادث روز به راویان حدیث (مجتهدان) مراجعه کنید که آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خد بر آنان.
امام حسن عسكرى (علیه السلام) نیز در این باره فرمودند:
«فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه»؛ (7)هر یک از فقها که مراقب نفس خود بوده و دیندار باشد و با هواهای نفسانی مخالفت نماید و مطیع فرمان مولای خود باشد، مردم باید از او تقلید نمایند.
مسائل و مشکلات اجتماعی به سادگی حل و برطرف نمی شوند؛ چراکه پر از اختلاف هستند و حداقل اختلاف، اختلاف در سلایق است. اینجا است که ولایت فقیه عادل و جامع الشرایط در غیاب امام معصوم، حل کننده اختلافات و تبدیل کننده اختلافات به فرصت هایی جهت پیشرفت-های اجتماعی است.
«إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛(8) چون مؤمنان را به خدا و پيامبرش فرا خوانند تا ميانشان حكم كند، سخنشان جز اين نيست كه مىگويند: شنيديم و اطاعت كرديم. اينان رستگارانند.
وظیفه مردم در برابر ولی فقیه جامع الشرایط، «اطاعت جمعی» از ولی فقیه است. هرچند که خود ولی فقیه سیاسی – اجتماعی نیز وظیفه سنگین هدایت اجتماعی و اجرای عدالت اجتماعی توأم با آزادی های اجتماعی را بر عهده دارد.
2. ولایت فردی
هر انسانی چه دیندار و چه غیردیندار برای خود الگو یا الگوهایی دارد. مسئلة داشتن الگو به حدی مهم است که با اینکه نبی اعظم خاتم همه پیامبران الهی است، خداوند متعال گروهی از پیامبران را نام می برد و می فرماید:
«أُولئِكَ الَّذينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه»؛(9) اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است، پس به روش ايشان اقتدا كن. الگوهای مورد استفاده در زندگی فردی چه بسا ناخودآگاه در ذهن انسان حضور دارند؛ اما به هر طریق اثر خود را می گذارند. به همین دلیل معتقدیم که از ولایت برخوردارند. فرهنگ عمومی، اعمال ولایت می کند و به همین دلیل الگویی مهم در زندگی فردی و اجتماعی است. خیلی از افراد بدون اینکه دلیل قانع کننده ای برای رفتارهای خود داشته باشند، به تقلید از عموم می-پردازند و اگر انسان متفکری باشند، ممکن است در آینده، در رفتارهای گذشته خویش تأمل کنند. در همین باره در روایتی امام جواد (علیه السلام) می فرماید:
«من أصغى إلى ناطق فقد عبده فإن كان الناطق عن الله فقد عبد الله و إن كان الناطق ينطق عن لسان إبليس فقد عبد إبليس»؛ (10) کسی که به سخنگویی گوش فرا دهد، او را پرستیده است؛ پس اگر سخنگو از خداوند گفت، خدا را پرستیده و اگر سخنگو از زبان ابلیس سخن گفت، ابلیس را پرستیده است.
تا اینجا بدین نکته پرداختیم که جایگاه ولایت صرفاً در ذهن خودآگاه نیست؛ بلکه قبل از آن، تأثیرگذاری عملی در رفتار انسان، انسان ها و جامعه است.
3. ولایت اجتماعی
بُعد دیگر ولایت، «ولایت اجتماعی» است. هیچ جامعه ای بدون حاکم نمی تواند باشد؛ زیرا نظم جامعه دچار تنش می شود و در کوتاه مدت منجر به فروپاشی می گردد. در بین مسلمانان خوارج به اندیشه اسلام منهای حکومت معتقد شدند، ولیکن خودشان برای درگیری با امیرالمؤمنین (علیه السلام) به سازماندهی پرداخته بودند و از حاکم برخوردار بودند. حتی برخی آنارشیست ها که مخالف حکومت هستند، با حکومت محلی موافقند.
حضرت امام رضا (علیه السلام) درباره ضرورت اصل ولایت اجتماعی می فرماید:
«لا نَجِدُ فِرْقَةً مِنَ الْفِرَقِ وَ لا مِلَّةً مِنَ الْمِلَلِ بَقُوا وَ عَاشُوا إِلا بِقَيِّمٍ وَ رَئِيسٍ لِمَا لا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ فِي أَمْرِ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا»؛ (11) گروهی از گروه ها و ملتی از ملت ها را نمی یابیم که باقی باشند و زندگی کنند مگر به وسیله قیم و رئیسی که برای کار دین و دنیا بناچار به آن نیازمندند.
تشکیل حکومت یکی از مهم ترین مراحل ولایت اجتماعی است. به همین دلیل نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) به محض ورود به مدینه، تشکیل حکومت اسلامی دادند و از آن پس، احکام دینی بیشتر رنگ و بوی حکومتی به خود گرفت.
4. برخی از کارکردهای متفاوت ولایت اجتماعی اسلامی و مادی
برخی گمان می کنند حکومت ها دارای کارکرد مشترک هستند و مثلاً همة آن ها در پی ایجاد نظم هستند یا در اندیشه پیشرفت و مدرنیزه کردن جامعه اند؛ درحالی که اندکی تأمل در این مسئله خلاف این را ثابت می کند. به دیگر معنا، اقدامات حکومت الهی با حکومت مادی و غیر الهی به لحاظ ارزشی کاملاً متفاوت است و چون اهداف متفاوت است، گهگاه روش های اداره در دو نوع حکومت نیز متفاوت می شود.
1/4. انسجام و وحدت اجتماعی حول ولایت
قرآن در آيات مختلف مسلمانان را به اتحاد فراخوانده است؛ مانند
« وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلا تَفَرَّقُوا»؛ (12)و به ریسمان الهی چنگ زنید و متفرق نشوید.
و در برخی دیگر از آیات از درگیری حذر داده است:
«وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا»؛ (13) و درگیر نشوید که سست می شوید.
این وحدت اجتماعی باید حول ولایت الهی باشد؛ مثلاً اگر مسلمانان در جامعه کفر زندگی می-کنند و در اقلیت هستند، این وحدت با کفار در جهت تحکیم ارزش های دینی شان باشد، نه اینکه به بهانه وحدت دست از ارزش های دینی بردارند یا هر روز به بهانه ای، از ارزش های دینی عقب-نشینی کنند؛ بنابراین اگر در نظام اسلامی بعضاً آموزه ای وجود دارد که سبب نزاع سخت می-شود، حکومت اسلامی می تواند به طور منطقه ای با برگزاری آن آموزه مخالفت کند تا در نهایت مصلحت کل نظام اسلامی حفظ شود. اتفاقاً برخی افراد ساده اندیش که ممکن است دغدغه ارزش ها را هم داشته باشند، به چنین بهانه هایی عامل بی ثباتی جامعه می شوند و موجب خشنودی دشمنان خارجی و مستکبران می گردند. از سوی دیگر برخی موذیانه عمل می کنند و چه بسا به بهانه وحدت شیعه و اهل سنت، از برگزاری مراسم غیرتنش زا جلوگیری می کنند یا حتی مانع تبلیغ دین می شوند. این امر نوعی توطئه بوده و هیچ ربطی به وحدت شیعه و سنی ندارد.
2/4. عدالت اجتماعی همه جانبه
قرآن کریم اجرای عدالت اجتماعی را زمینه ساز تقوای اجتماعی می شمارد:
«اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»؛ (14) عدالت بورزید که آن به تقوا نزدیک تر است.
عدالت و تقوا در این آیه باید به معنای اجتماعی باشد؛ چراکه تقوای فردی همان عدالت فردی است و معنا ندارد که بگوییم عدالت به تقوا نزدیک است. به دیگر سخن اجرای عدالت در جامعه، موجب بیداری افکاری عمومی و خشنودی بیشتر مردم از دین می شود؛ البته دستیابی به عدالت مطلق به راحتی میسور نیست و نیازمند گذر زمان است و در بستر زمان باید به دنبال بهینه کردن برنامه اجتماعی عدالت بود.
عدالت اجتماعی در اسلام فقط به مسائل اقتصادی محدود نمی شود، بلکه همة امور انسان باید به اعتدال برسد، از جمله اعتقادات، حساسیت های فردی و جمعی، روحیات و عواطف، برخورداری برابر از آموزش های سطح عالی و دانشگاهی، اطلاع رسانی های دینی و مذهبی، مشارکت در تعیین سرنوشت سیاسی و انتخابات، تأمین معیشت و رفاه برای همة آحاد مردم، ایجاد اشتغال برای عموم مردم متناسب با توانایی هایشان، فراگیر شدن انوع بیمه ها و ... .
در حکومت های مادی، اگر عدالت اجتماعی مطرح است، بیشتر منظور بیمه ها و ایجاد اشتغال است؛ درحالی که عدالت در فرهنگ اسلامی معنایی بسیار وسیع تری دارد که بدان اشاره شد.
3/4. آزادی های اجتماعی
انسان در جامعه محدودیت دارد. فرهنگ عمومی ناخودآگاه بر روحیات ما فرمان می راند. قوانین اجتماعی موجب نظم و سازماندهی افراد در جامعه می شوند؛ یعنی قوانین اجتماعی و فرهنگ عمومی به مردم می گویند که در چه اموری آزادند و در چه اموری مجبورند و باید مطیع باشند. حال اگر فرهنگ عمومی، فرهنگِ غیردینی باشد یا قوانین در مقابل قوانین الهی باشند، طبیعی است که آزادی های اجتماعی هم در مقابل دین قرار گیرند و به جای اینکه پیشرفت و سعادت افراد را در جامعه فراهم کنند، موجب توجه آن ها به هواهای نفسانی و مسائل غیرمهم و صرفاً دنیایی شوند؛ پس اساساً جنس آزادی های اجتماعی در حکومت های الهی و مادی متفاوت است. مضاف بر اینکه وقتی حکومت های مادی اسلام را به طور جد مانع پیشرفت خود ببینند- همانند دنیای امروز- حتی مانع آزادی مسلمانان در استفاده از پوشش اسلامی شده حتی مانع روزه گرفتنشان در شرکت ها و کارخانجات می شوند.
4/4. محوریت مساجد در امور فرهنگی
یکی از ویژگی های دوران امروز این است که مردم در مراکز فرهنگی ای مانند فرهنگسرا تجمع می کنند و شاهد برنامه فرهنگی در آنجا می شوند؛ اما کمتر مرکز فرهنگی مانند مسجد کارکرد دارد؛ چراکه مردم در آنجا با دین آشنا و به اخلاق حسنه دعوت می شوند. مردم با میل و رغبت خود در مراسم مختلف حضور می یابند و هزینه اش را نیز تقبل می کنند؛ یعنی مساجد از کمترین هزینه ها برخوردار است و با این حال ثمربخش ترین بخش فرهنگی جامعه است و بهترین افراد را نیز پرورش می دهد و به جامعه تقدیم می کند. به همین سبب در نظام اسلامی مسجد باید کانون توجه مسئولان باشد؛ چراکه فرهنگسرای واقعی مساجد اند؛ البته ما منکر نقش آفرینی فرهنگسراها نیستیم؛ لیکن آن ها از اهمیت درجه چندم برخوردارند.
5/4. توجه اکثری به دیدگاه های حوزه های علمیه در برنامه ریزی های اجتماعی
حضرت علی (علیه السلام) در عهدنامه خود خطاب به مالک اشتر می فرماید که از نصایح علما بهره برداری نما. اگر عقل در همه امور محور است، طبعاً برنامه ریزان فرهنگی باید به علما توجه بیشتری کنند و دیدگاه های کارشناسانه آنان را مورد توجه جدی قرار دهند؛ البته هم اکنون به نظرها و دیدگاه های علما توجه می شود؛ اما به طور حداقلّی، به این معنا که هرگاه برخی از برنامه های فرهنگی مورد اعتراض علما واقع می شود، به نظرهای آنان توجه می شود. حال آنکه در حکومت های مادی، طبعاً به چنین امر توجه نمی شود. این یکی از فرق های بین دو نوع حکومت است.
پی نوشت ها:
1. وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولا. قُلْ لَوْ كَانَ فِي الأرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَسُولاً اسراء: 94 – 95.
2. بحارالانوار، ج2، ص263.
3. حشر: 7.
4. نساء: 59.
5. کلینی، اصول كافي، ج 2، ص22.
6. حر عاملی، وسائلالشيعه، ج 27، ص140.
7.همان، ص132.
8. نور: 51.
9. انعام:90.
10. ابن شعبه حرانی، تحفالعقول، ص457.
11. صدوق، علل الشرائع، ج1، ص251.
12. آل عمران:103.
13. انفال:46.
14. مائده:8.
عفت عربزاده
شیعه را به علی میشناسند. اینکه چند امام را قبول داشته باشی مضاف الیهی است که بر یک نکره وارد میشود. نکرهای که خود معرفهایست مرز میان چند فرقه. شیعه معنای خاص دارد و عام! شیعه، شیعه است. چه پنج امامی باشد چه هفت امامی و چه دوازده امامی. شیعه با علی معرفه شد. علی نکره ای بود که با غدیر خم معرفه شد. غدیر خم نکرهای بود که با رسول الله معرفه شد و رسولالله نیز نکرهای بود که با امر خدا معرفه شد. و خدا معرفهای است که ذاتاً معرفه است!
ـ شیعه با زنده نگه داشتن غدیر خم است که میتواند آنچه را به آن شناخته میشود، زنده نگه دارد؛ و الّا نکرهای میشود مانند دیگر مذاهب. شهید حسین الحوثی در بزرگداشت روز غدیر که دولت یمن آن را تحریم کرده است اینچنین به این موضوع اشاره کرده بود:
«ما شيعيان، از غدير تا امروز همچنان فرهنگمان همان فرهنگ اسلامي و قرآني است. به همين جهت انتظار ميرود تنها كساني كه با بصيرت خاص خود معناي «علي» و معناي «حديث غدير» را درك كنند، همين شيعيان باشند».
ـ اما غدیرخم حرمت دارد، به خاطر آنچه در آن روز بر تمام مسلمانان نازل شد. غدیر خم تنها برای شیعیان نیست و کسانی میتوانند این نکته را درک کنند که معنای آنچه از زبان مبارک حضرت رسول صلی الله علیه و آله بیان شد را بفهمند. و چه کسی سزاوار تر از مسلمانان برای درک این مطلب؟
امّت اسلامي بايد بفهمد روزي كه اعلام ولايت پاك ترين و كاملترين شخصيت بعد از پيامبر را نپذيرفت، چقدر خسارت ديده است. امروز امّت اسلامي بهت زده در جاي خود مانده، ناتوان ايستاده و در انتظار «شارون» به عنوان جايگزين علي(علیه السلام) به سر ميبرد. در انتظار مانده تا به جاي حضرت پيامبر(صلی الله علیه و آله) جورج بوش اعلام كند چه كسي حاكميّت اين امّت را به عهده خواهد گرفت».
ـ ممالک اسلامی نباید مضاف باشند و نه مضافالیه. یک زمین با یک عرض جغرافیایی کاملاً مشخص که باید آزاد و سربلند بمانند. در حال حاضر در این سرزمینها نام اسلام است که حکومت میکند؛ البته بسیاری در ظاهر و اندکی در حقیقت! با اینحال فرقی نمیکند. مملکت اسلامی مملکتی است که در آن مسلمانان زندگی میکنند. مسلمانانی که غدیر به خاطر آن ها رخ داد و در آن قابل ترین فرد برای ولایت بر مسلمانان معرفی شد. با گذشت سالها و نا دیده گرفتن این نعمت و رد کردن آن از طرف جامعة مسلمین، شد آنچه که نباید میشد. در بیشتر کشورهای اسلامی این نه تنها یک حقیقت است، بلکه در سالهای اخیر با در خواب غفلت فرو رفتن سردمداران این ممالک به یک واقعیت تبدیل شده است که برای امثال حوثی ها غیر-قابل درک و تحمل شده است. سید حسین الحوثی خواست با این کلامها دنیای اسلام را از خواب بیدار کند:
تفسير ما از ولايت امر، همان مفهومي است كه ميتواند امّت اسلامي را از حاكميّت يهود مصونيت ببخشد. ولي تفاسير ديگر از ولايت مثل اينكه بگوييم از امير اطاعت كن هرچند كمرت را بشكند و هرچند بر اساس هدايت و سنّت رسول الله عمل نكند. چنين تفسيري از ولايت، زمينهساز حاكميّت آمريكا (و در حقيقت همان صهيونيستها) خواهد بود.
ـ چه شد که از باورمان بردند این اصل را؟ مگر غیر از این بود که همة مسلمان بودند. همه پیامبر را بر حق میشمردند و همه شنیدند کلام او را در غدیر و همه میدانند راجع به آن بعد از گذشت قرنها! غیر از این میتواند باشد که این مأموریت در غدیر نیز مانند قرآن از جانب خدا بر پیامبر وحی شد؟ و این است راز بقا و عزت و استحکام آن بعد از گذشت قرنها؟ اگر رسول، رسول خدا است. اگر سخن، سخن خدا است. پس چه کسی میتواند منکر شود که باور و عمل به آن تنها راه حل رهایی است.
من کنت مولاه و هذا علی مولا! چقدر كلمه «هذا» در اينجا بزرگ و مهم است. ما كلمة «هذا» اين كلمة اشاره را ما ضايع كرديم و امروز صهيونيستها تلاش ميكنند مالكش شوند. بعد از اين كه امّت اسلامي اعتقادش را به كسي كه بايد «هذا» را به زبان بياورد و حاكم را مشخص كند، از دست داد، يهوديان آمدند و به ما گفتند: هذا.... اين شخص حاكم شما است!
آيا امروز همه منتظر نماندهاند تا آمريكا بگويد چه كسي حاكم عراق است؟ آيا پيشتر نگفتند چه كسي حاكم افغانستان باشد؟ بعدها هم خواهند گفت اين شخص حاكم يمن است؛ اين شخص حاكم حجاز است؛ اين شخص حاكم مصر است؛ و اين شخص حاكم سوريه است و ... .
ـ به عبارت دیگر: هذا، یعنی این، یعنی همین کسی که میبینید، همین کسی که با او سالها زندگی کرده اید، این علی جانشین منی است که بر شما حق ولایت و خلافت دارم. هذا در این کلام نه تنها برای مسلمانانی بود که در آنجا حضور داشتند بلکه برای تمام کسانی بود که در تمامی زمانها زندگی میکنند و علی را از نزدیک نشناختند. پیغمبر با کتابش معرفه شد برای همه، و علی با این "هذا". بدبخت کسی است که چشم به دیگری دوخته است تا برایش معرفی کند آنچه را که خود صلاح میداند.
غير از اين است كه رهبري سياسي كشورهاي اسلامي به اشخاصي اشاره می كنند كه فقط منافع آمريكا را در نظر دارند؟ به دنبال شخصي يهودي باشند كه به شكل مستقيم بر امّت اسلامي حكمراني كند. به دنبال اميري يهودي يا شبيه يهوديان باشند كه بر سرزميني مشخص حكومت كند. تمامي اين افراد منتظر نظر امريكا و تلآويو ميمانند، منتظر ميمانند آمريكا و اسرائيل به شخصي اشاره كنند و او را براي رهبري تعيين نمايند.
ـ چه چیز باعث این همه دوری و ناآشنایی مسلمانان و در نتیجه این همه رکود و رخوت شد؟ جز آموزههایی غلط که فرهنگی غلط و بیمار را به وجود آورد؟ فرهنگی که خاری را به مسلمانان پیشنهاد داد و سرسپردگی به هر حاکمیرا. سالها به همین منوال سپری شده اما چه چیز برای امت برگزیدةی زمین راهگشاست ؟ جز مقابله با این فرهنگ؟ جز مبارزه با این روشها؟ جز با بیدار شدن و بیدار کردن؟ و شهید الحوثی چه خوب این روزها را میدید:
...امّت اسلامي بايد بفهمد و اگر نفهمد آمريكا و مزدورانش به ما خواهند فهماند. به ما خواهند گفت اين معناي ولايت امر است. حاكم سياسي بايد اين گونه باشد. آن وقت در مقابل خود، شخصي يهودي را به عنوان امام و حاكم سياسي خواهي ديد.
ـ هر جا سخن از اسلام حقیقی باشد؛ سخن از سنت رسول اسلام باشد؛ سخن از جانشین به حق رسولاسلام باشد؛ سخن از خلافت بر زمین و زمان و امور مسلمانان باشد؛ آنجا خدا است که حرف اول و آخر را خواهد زد. برای زنده شدن عزت مسلمانان، برای پیروزی بر تمام مستکبران و حامیان آن ها و برای نجات از فلاکت و عقب ماندگی؛ باید باور کنیم که خود به تنهایی چه چیزهایی داشته و داریم که با عمل به همانها میتوانیم پیروز میدان باشیم. چه زیبا سید حسن الحوثی راه را به همرزمان خود در این سنگر نشان داد:
فرهنگ صحيح و شناخت معناي واقعي اين واژه، مهم ترين نياز امّت اسلامي است فرهنگ «حديث غدير»؛ فرهنگ «حديث ولايت». فرهنگ «حديث غدير»، تنها راه ضمانت و پناهگاه امّت اسلامي است. بر اساس اين فرهنگ امّت اسلامي در مقابل كساني كه ميخواهند حاكميّت خود را تحميل كنند، يعني يهوديان آمريكايي و صهيونيستها ذليل نخواهد شد.
سخنراني شهيد حسين الحوثي به مناسبت جشن عيد غدير، 18 ذي الحجه سال 1423ه. ق. مطابق با 21/12/2002.
رابطة عرفان و اجتماع از موضوعاتی است که از دیرباز محل بحث و نظر بوده و در مکتبهای مختلف عرفانی، دیدگاههای متفاوتی دربارة آن ابراز شده است. در این نوشتار مختصر قصد داریم نگاهی به برخی از این مواضع داشته باشیم و بعد هم دیدگاه اهلبیت (علیهم السلام) و عرفان شیعی را در این مورد به دست آوریم.
با نگاهی به تاریخ، با موضعگیریهای متفاوت اهل عرفان در برابر مسائل سیاسی و تغییرات عمده اجتماعی مواجه میشویم. در بسیاری از لحظات مهم و تاریخساز، شاهد کنارهگیری برخی عارفان از مسائل سیاسی و حکومتی هستیم. این مواضع میتواند علل مختلفی داشته باشد که ما در این نوشته سعی کردیم این انگیزهها را در دو عنوان کلی شرح و نقد کنیم.
1. سکولاریسم عرفانی
بسیاری از مشاهیر اهل عرفان، به عرفانی سکولار معتقد بودهاند؛ عرفانی جدا از مسائل سیاسی. درواقع آنان اصلاً تلازمی بین این دو قائل نبودهاند. در نظر اینان هیچ اشکالی ندارد که علی (علیه السلام) پیر طریقت باشد و در عین حال ابوحنیفه پیر شریعت باشد و فلان خلیفه هم پیر سیاست. معمولاً عرفای اهل سنت این سه منصب را جدا از هم میپندارند و در عین حال که نسب طریقتی خود را به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میرسانند، در فقه پیرو دیگرانند و نیز در خلافت و حکومت. چنین دیدگاهی موجب شده که بسیاری از ایشان از مسائل اجتماعی و سیاسی دوری گزینند. این دیدگاه تا امروز نیز جایگاه خود را حفظ کرده و حتی برخی عرفای مشهور شیعه نیز تحت تأثیر آن بودهاند. این عارفان بیان میدارند که چه اشکالی دارد که فلان عارف در فقه و سیاست، مذهب دیگری داشته باشد، ولی در طریقت پیرو مولای ما باشد و به مراتب بالای عرفان هم دست پیدا کرده باشد. این دیدگاه در بسیاری عرفانهای نوظهور نیز حضور دارد و نوعاً سران این جنبشها نظیر «دالایی لاما» و «ماهاریشی» و «اوشو» و... در دل کشورهای سلطهجو و تحت حمایت آنها زندگی میکنند. این افراد هیچ رغبتی به تغییرات اجتماعی نشان نمیدهند و معنویتی سکولار را ترویج میکنند. اما عقیدة شیعیان با این نوع طرز تفکر مغایرت و حتی تضاد دارد. بنا به عقیدة امامیه و مکتب اهلبیت (علیهم السلام)، امام معصوم، واسطه بین انسان و پروردگارش و باب همة فیوضات او است. او از هر اشتباه و خطایی عاری است و بنا به دلایل قطعی قرآنی و روایی، اطاعت از او در همة امور لازم و واجب است. ادله عقلی نیز بر امامت و عصمت دلالت دارد که در محل خود بحث شده است. همچنین در تعالیم خودِ عارفان سنی و نیز دیگران، بحث انسانِ کامل بهطور مفصل بیان شده است. ایشان، انسان کامل را در مقامی میدانند که بر تمام مراتب وجود احاطه دارد. آیا چنین فردی باید زمام امور اجتماع را بهدست بگیرد یا کسی که بر نفس خویش هم حاکم نیست؟ عارفِ حقیقی جز ولایت الله یا کسی که از جانب او مأذون باشد، ولایت احدی را نمیپذیرد و در راه برقراری حکومت حق تلاش و جهاد میکند. درواقع سکولاریسم عرفانی با مبانی خودِ عرفان منافات دارد.
2. جبرگرایی عرفانی و تسلیم غلط
یکی دیگر از عللی که برخی عرفا را به کنارهگیری از امور اجتماعی سوق داده، نوعی تسلیم افراطی در برابر وقایع است. در نظر ایشان، از آنجا که خداوند خیر محض است و جز خیر نمیخواهد، پس هرچه در عالم رخ میدهد خیری دارد و حکمتی در آن است و نباید در آن دست بُرد. این نظر در نگاه اول شیرین و مقبول به نظر میرسد؛ ولی با نگاهی دقیقتر درمییابیم که چنین دیدگاهی به ظلمپذیری و سکوت در برابر گناهان منتهی میشود که به حکم عقل و شرع مورد رضای خدا نیست. آیا ظلمهایی که در عالم رخ میدهد مورد رضای خدا است و ما باید گوشهای بنشینیم و از دور نظارهگر این صحنه زیبا باشیم؟! آیا در این موقعیتها هیچ تکلیفی از ما خواسته نشده است؟
برخی آموزههای دینی مانند آیات و روایات مربوط به تسلیم و رضا و توکل، و نیز برخی تعالیم عرفان نظری مثل توحید افعالی، اگر بد تحلیل شوند، به چنین دیدگاهی منتهی خواهند شد.
در توضیح باید گفت این تعالیم و آموزهها هرگز به معنای نفی اختیار و سلب مسئولیت از انسان نیستند. در دیدگاه اهلبیت (علیهم السلام) نه جبر مطلق برقرار است و نه اختیار مطلق؛ بل أمرٌ بینَ الأمرین. خداوند چنین اراده کرده است که انسان مختار باشد و بتواند بین خوب و بد انتخاب کند و بر این انتخاب هم جزا داده خواهد شد.
البته در مضامین روایی ما، تعابیر زیادی دربارة تسلیم بودن در برابر قضای الهی و راضی بودن از افعال الهی یافت میشود؛ ولی این عبارات باید در کنار دیگر آموزههای دین قرار گیرند تا تصویری جامع به دست دهند. از منظر مکتب اهلبیت (علیهم السلام) انسان در هر موقعیتی در زندگی ولو جزئی و کوتاه، وظیفهای دارد که باید آن را به نحو احسن انجام دهد. جایگاه توکل و تسلیم بعد از انجام دادن وظیفه است نه پیش از آن. «فإذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَی اللهِ»1
در صدر اسلام نیز افرادی با اظهاراتی از این دست که ظاهراً از سر تسلیم و رضا است، سر از مسئولیت میپیچیدند که قرآن به شدت این تفکر انحرافی را رد کرد. برای نمونه در سوره یس میخوانیم: «و إذا قیلَ لَهُم أنفِقوا مِمّا رَزَقَکُم اللهُ قال الّذین کَفَروا للّذین آمَنوا أ نُطعِمَ مَن لَو یَشاءُ اللهُ أطعَمَهُ»2 اینان به بهانة اینکه خداوند فقیران را فقیر کرده است و اگر میخواست به آنان روزی بیشتری میداد، از انفاق خودداری میکردند.
فهم توحید افعالی نیز از مشکلات عرفان نظری است که ارتباط تنگاتنگی با بحث جبر و اختیار دارد. این مسئله باید با توجه به بیانات معصومین (علیهم السلام) تبیین شود. اصولاً یکی از مشکلاتی که در تبیین عرفان شیعی و مکتب عرفانی اهل بیت (علیهم السلام) با آن روبهرو هستیم، مسلّم تلقی شدن یافتههای عرفا اعم از شیعه و سنی است. در حال حاضر آنچه رسماً عرفان نامیده میشود و تدریس میشود در بخشهای زیادی متأثّر از مزاجها و مذاقهای عرفانی عرفا است. در واقع ما شاهد عرفان مسلمانان هستیم نه عرفان اسلامی.
جمعبندی
اگر ما معصومین (علیهم السلام) را انسان کامل میدانیم و اگر عرفان امری وجودی و صفتی کمالی باشد، باید نقطه اوج عرفان را در معصومین (علیهم السلام) جستوجو کرد. به اعتقاد ما آنان انسان کامل و خلیفه خداوند و کلمه تامّه او هستند و الگویی جاودان و اسوهای حسنه در تمام جوانب حیات دنیوی و اخروی.
عرفان اهلبیت (علیهم السلام) عرفانی است که هم به عوالم فردی میپردازد و هم به تکالیف اجتماعی. عرفان شیعی متکفل هر سه نوع رابطه انسان است: رابطه انسان با خود، انسان با دیگران و انسان با خدا. در منظر عرفان شیعی تمام صحنههای زندگی میدانی است برای کسب معرفت.
پیش از ظهور اسلام نیز نحلههای عرفانی وجود داشتند که نوعاً دعوت به انزوا و رهبانیت داشتند. قرآن صریحاً این دیدگاه را رد کرد.3
عرفان شیعی، عرفانی است که در برابر اجتماع و حقوق افراد احساس مسئولیت میکند. اسوه ما در عرفان، مولا علی (علیه السلام) است که زاهد شب بود و شیر روز. کسی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ضربت شمشیر او در روز خندق را برتر از عبادت ثقلین خواند. در روایات نیز از علامات مؤمن شمرده شده که«رُهبانٌ باللیل أسدٌ بالنّهار»4
عارف جهاد را هم، بخشی از معرفت می داند. عارف، عاشق شهادت است.
عارف همانطور که «اتّقوا» و «احذروا» را میخواند، «جاهدوا» و «اقتلوا» را هم میخواند و سعی میکند به تمام اوامر الهی جامه عمل بپوشاند.
در مورد تسلیم و رضا به افعال الهی نیز باید گفت آنچه مقصود روایات است، راضی بودن به قضای الهی پس از انجام دادن تکلیف است. البته مؤمن باید همیشه در پی شناخت تکلیف و وظیفه خود باشد و عملکرد گذشته خود را نقد کند و در پی گرفتن بهترین تصمیم باشد.
تفویض امر به خدا به معنای تنبلی و فرار از مسئولیت نیست؛ بلکه به معنای این است که انسان بعد از انجام دادن وظایف خود ـ که امر خدا است ـ باز هم خدا را مؤثّر و علتالعلل بداند.
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است راهرو گر صد هنر دارد، توکّل بایدش (حافظ)
عارف خود را تحت سیطرة خدا میبیند و این معنای تسلیم است. انسان در قبضه خدا است و هر حالی اعم از قبض و بسط و فقر و غنا و صحت و مرض را در طول اراده او میبیند. منتها هنر انسان و خواسته خدا از او این است که در هر موقعیتی که هست، از آن با موفقیت بیرون بیاید. اگر فقیر است، فقری فخرآمیز و اگر مصیبتزده است، صبری جمیل را به نمایش بگذارد. در حقیقت ما با کوششها و تلاشهایمان، میل خود را به اقامه حق و توحید نشان میدهیم؛ اما در نهایت خدا را فاعل ما یشاء میدانیم.
به امید آنکه با مدد و دستگیری اهل بیت (علیهم السلام) خصوصاً صاحب عصر (ارواحنا فداه) بتوانیم سلوکی مستقیم و مطابق سیره معصومین (علیهم السلام) را پی بگیریم و بشویم آنچه خدا میخواهد.
پینوشتها
- آل عمران:159.
- یس:47.
- حدید:27.
- کافی، ج2، ص232.
جامعه شیعی به روایت روایات
مهدی اخلاقی
مسئله تأثیر و تأثر متقابل فرد و جامعه بر یکدیگر از جمله مسائلی است که همواره مورد توجه متولیان فرهنگی بوده است. مسلماً جامعه از افرادی تشیکل یافته است که هر یک دارای الگوهای رفتاری مختلفی هستند و برآیند این رفتارها فرهنگ، آداب و رسوم و کیفیت تعامل افراد با یکدیگر را تعریف می کند.
در نگاه اهل بیت، جامعه ای جامعة شیعی نام دارد که افراد تشکیل دهندة آن دارای ویژگی های خاصی اند که ناظر به تعامل این افراد با یکدیگر است و این ویژگی ها به خصوصیات فردی آنها منحصر نمی شود.
در این مختصر به گوشه ای از این ویژگی ها که لازمه چنین جامعه ای است، اشاره می شود.
1. دوری از تحقیر دیگران
یکی از آفت هایی که گاهی دامن گیر افراد یک جامعه می شود تحقیر یکدیگر است. تحقیر دیگران ریشه در خود بزرگ بینی دارد؛ لذا یکی از عواملی که سبب می شود شخص مورد تمسخر واقع شود فقر مالی اوست. مفضل می گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «فقرای شیعه را تحقیر نکنید و به آن ها جفا روا ندارید».
آنچه مسلّم است نهی از تحقیر فقیر، برای مثال در این روایت آمده و تأکید حضرت در مورد ظلم نکردن به فقرا، به دلیل نداشتن پشتوانه ای است که به طور معمول یک فقیر در جامعه از آن برخوردار نیست.
2. پذیرفتن سخن حق
امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرمایند: «از گفتار حقی که به شما گفته می شود، خشمگین نشوید و آنگاه که اهل حق شما را آشکارا به آن دعوت می کنند، کینه نورزید، زیرا مؤمن هنگامی که به حق فراخوانده می شود آشفته نمی گردد».
سخن حق زمانی برای انسان تلخ و ناگوار است که برخلاف حق عمل کرده باشد و آشکار شدن حق برای انسان بدین معنا است که باید در جهت اصلاح و برطرف کردن کمبود ها قدم بردارد. خشمگین شدن در برابر حق و برخورد غیر منطقی با اهل حق، به معنای تأکید بر اعمال غلط و بی توجهی به آن است. اگر چنین روحیه ای در یک جامعه حاکم گردد، کاستی ها کم خواهد شد و خطاها رو به اصلاح میل خواهند کرد.
3. پسندد آنچه برای دیگران می پسندد
امام صادق (علیه السلام) در وصیتی به مفضل فرمود: «تو را به شش خوی سفارش می کنم که آنها را به شیعیان من برسان... آنچه را که برای خود می پسندی برای برادر دینی خود نیز بپسند».
یکی از ارزشمند ترین ملاک هایی که ائمه اطهار (علیهم السلام) بر آن تأکید داشته اند، ملاک فوق است. به جرأت می توان گفت اگر این تفکر بر جامعه حاکم شود مشکلات اقتصادی، فرهنگی و ... برطرف خواهد گردید. در بسیاری از مواقع، انسان در برخورد های اجتماعی دچار دودلی و سردرگمی می شود و نمی داند فلان عمل را انجام دهد یا نه. در این گونه موارد اگر خود را به جای شخص مقابل قرار دهیم، به راحتی می توانیم انتخاب کنیم. اگر فقیر، یتیم، جاهل، ضعیف و ... بودیم ترجیح می دادیم چگونه با ما رفتار شود؟ اگر همان گونه با این افراد رفتار کنیم قدمی را به سمت یک جامعه شیعی برداشته ایم.
4. ضعیف نوازی
مشخصه دیگر یک جامعة شیعی ضعیف نوازی است. امام صادق (علیه السلام) در این باره به سدیر صیرفی می فرماید: «ای سدیر شیعیان ما همواره مورد عنایت و حفاظت الهی و پوشیده از گزند و دید دشمن و مصون از گناه هستند؛ تا زمانی که ... و برای برآوردن خواسته های ضعیفانشان به آنان مراجعه نمایند و به نیازمندانشان صدقه دهند».
نکته جالبی که در این روایت به آن اشاره شده، این است که برای برطرف کردن حوائج نیازمندان، نباید منتظر ماند تا ایشان به سراغ توانمندان بروند، بلکه حضرت شیعة توانمند را موظف به برطرف کردن خواسته های نیازمندان می کند.
آیا می توان ادعای شیعی بودن جامعه ای را داشت که درآن نیازمندان به سراغ توانمندان حرکت کنند و با ذلت و خواری نیاز خود را طلب نمایند؟
5. بی آزاری
سخنی از حضرت علی علیه السلام منقول است که حضرت می فرماید: سوگند به خدا شیعیان ما شرشان پوشیده است و به کسی نمی رسد خود از جانب دیگران در سختی اند ولی مردم از طرف آنان در آسایش به سر می برند.
چنانچه تمام افراد یک جامعه واجد این خصلت شوند، جامعه ای مملو از آرامش خواهیم داشت که افراد در آن به راحتی به سوی اهداف خود حرکت خواهند کرد.
6. وفای به عهد و پیمان
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «قطعاً از میان شیعیان خود کسی را که به عهد و پیمان خود بسیار وفادار باشد، دوست می داریم».
وفای به عهد از جمله خصوصیاتی است که موجب می شود فرد مورد اعتماد و اطمینان دیگران واقع شود. دایره این خصلت می تواند به قدری وسیع باشد که از سیاستمداران بزرگ گرفته تا فرزند خانواده را شامل شود. وفا کننده به عهد از طرفی باعث دل گرمی افراد و از طرف دیگر باعث آبادانی خواهد شد. البته باید توجه داشت که در اینجا منظور از عهد، عهدی است که مورد پسند عقل و شرع باشد.
7. اعتدال و میانه روی
عمر بن سعید می گوید به محضر امام باقر (علیه السلام) رسیدیم در حالی که ما یک گروه بودیم. فرمود: شما آن تکیه گاه میانه باشید که تندروها ناگزیر به سوی شما باز آیند و کندروها به شما بپیوندند.
افراط و تفریط از جمله عواملی است که همواره انسان را از حرکت باز می دارد. در هر زمان که شاهد ظهور گروهی افراطی و یا تفریطی در جامعه بوده ایم زمان درگیری ها، تضاد ها، بی عقلی ها و هزاران مشکل دیگر نیز بوده ایم. به نظر می رسد آن چیزی که می تواند از تمام این مشکلات جلوگیری کند تعادل در امور است که با ابزاری مانند عقل و وحی قابل دست یابی است. اگر برخوردهای اجتماعی براساس عقل و شرع باشد قدم در مسیر اعتدال گذاشته ایم؛ اما اگر براساس احساسات و غلبه شهوات، تعاملات اجتماعی را پی ریزی کنیم، در افراط و تفریط گرفتار خواهیم آمد و از اعتدال خارج گشته ایم.
8. دانش طلبی
در روایات متعددی، ائمه اطهار (علیهم السلام) شیعیان را از جمله عالمان و یا کسانی که به دنبال علم هستند نام برده اند.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «شیعیان علی (علیه السلام) اهل رأفت و علم اند». همچنین از امیرمؤمنان روایت شده که خطاب به نوف بُکالی فرمود: «ای نوف می دانی که شیعه من کیست ؟ گفت نه به خدا سوگند. فرمود: شیعیان من عالمانند».
فراگیری دانش و به طور کلی تعلیم و تعلم جزء مهم ترین آموزه های اسلامی است. جامعه بدون علم، به استعمار و استثمار توسط قدرت های بزرگ محکوم خواهد شد. جامعه بدون علم دچار بی اخلاقی، انحطاط و وابستگی به دیگران خواهد شد. بسیاری از مشکلات جوامع، ریشه در جهالت مردم آن جامعه دارد. تأکیدی که در اسلام به علم آموزی دارد نیز با نگاه به همین نکات است. علم در نگاه اسلامی هدف نیست، بلکه وسیله ای در دست انسان است. سمت و سوی آن نیز رفع مشکلات و معضلات مادی و معنوی است. جامعه ای که جهالت در آن حکم فرما باشد، نمی تواند مؤلفه های یک جامعة شیعی را داشته باشد.
9. کوشش و تلاش بسیار
مفضل گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «از فرومایگان بپرهیز، همانا شیعه علی (علیه السلام) کسی است که تلاشش بسیار باشد».
از دیگر نشانه های یک جامعه شیعی جامعه پرتلاش است. جامعه ای که افراد در آن اهل تلاش نباشند این جامعه رو به رکود خواهد رفت. آنچه که می تواند یک جامعه را یک جامعه ای قدرتمند به ویژه در عرصه مادی و اقتصادی کند، تلاش و کار بسیار است. آنچه از پیشرفت های مادی و علمی در بسیاری از کشورها شاهد آنیم مرهون تلاش بی وقفة آنها است.
10. توجه به فقیر، گذشت از بدی و همکاری
در روایتی می خوانیم ابواسماعیل به امام باقر (علیه السلام) عرض کرد: شيعه در محيطي كه ما زندگي مي كنيم بسيار زياد است. امام (علیه السلام) فرمود: آيا توانگر به فقير توجه دارد؟ آيا نيكوكار از خطاكار در مي گذرد؟ و آيا با يكديگر همكاري و برادري دارند؟ ابواسماعیل می گوید عرض كردم: نه. حضرت فرمود: آن ها شيعه نيستند، شيعه كسي است كه اين كارها را انجام دهد.
این روایت نیز مانند روایات قبل اشاره به کیفیتی در جامعه شیعی دارد که نبود خصوصیات ذکر شده در جامعة اسلامی این جامعه را از جامعة ایده آل شیعی دور می کند.
با تطبیق این روایات با جامعة ایرانی کنونی این واقعیت روشن می شود که باید قدم های بلند و فراوانی برای رسیدن به جامعه مورد نظر معصومین (علیهم السلام) برداشت. این امر نیز میسر نخواهد شد، مگر با دقت در روایات معصومین علیهم السلام و تلاش بی وقفه برای رسیدن به «آرمان شهر شیعی».
نگاهی گذرا به امامت و ولایت در قرآن کریم
مهدی فرزین
در قرآن کریم آیات فراوانی دربارة امامت و ولایت و جنبههای مختلف آن وجود دارد. در این نوشتار برآنیم که برخی از آیاتی را که مستقیماً به جایگاه، منزلت و اثبات امامت و ولایت میپردازند، به اختصار و فهرستوار بیان کنیم.
آيه امامت
«چون خداوند، ابراهيم را با كلماتي آزمود و او آن را به انجام رسانيد [و از عهدة آن برآمد، خداوند به او] فرمود: من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم. ابراهيم عرض كرد: از دودمانم [نيز امامي قرار بده]. خداوند فرمود: پيمان من، به ستمگران نميرسد».1
1- مقام امامت كه براي ابراهيم(ع)، وجود داشت، تنها مقامي معنوي و مختص به او نبود تا جنبة اجتماعي نداشته باشد؛ چراكه او بر مردم، امام قرار داده شد.
2- اين مقام عالي، بعد از نبوت ابراهيم و در دوران پيري و پشتسر گذاشتن امتحانات بزرگ به او اعطا شد. اين مقام، به شريعت ابراهيم و احكام ابلاغ شده به مردم برنميگردد؛ بلكه بازگشت آن به هدايت حق است و به هركس كه استعداد آن را تكويناً داشته باشد، تعلق ميگيرد.
3- در هر شرايطي اين عهد الهي (امامت) به فرد ظالم، حتي به كسي كه به خودش ظلم كرده، نميرسد. اين مسئله همان عصمت است.
4- امامت، عهدي الهي است و تعيين و انتخاب امام به مردم واگذار نشده است.
5- مقتضاي امامت، حجيت فعل، قول و تقرير امام به طور مطلق است. از اينرو اطاعت امام واجب است.
6- امامت و هدايت باطني مردم، مستلزم علم حضوري به مجاري آن است.
آيه اوليالامر
«اي كساني كه ايمان آورديد، اطاعت كنيد خدا را؛ و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اوليالامر را و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد».2
1- پيامبر داراي دو منصب است:
الف) رسالت؛ يعني رسول اكرم(ص) از جانب خداوند واسطه در ابلاغ وحي، احكام و ... به بندگان ميباشد.
ب) ولايت، رهبري و زعامت؛ يعني پيامبر(ع) حاكم بر مردم است. اطاعت از فرمانهای حكومتي ايشان، مانند اطاعت در فرمانهایی كه از جانب خداوند به مردم ابلاغ مينمايد، واجب است.
2- اطاعت از پيامبر(ص) در اين دو منصب به طور يكسان واجب است. از اينرو ميتوان گفت او معصوم است؛ چراكه وجوب اطاعتش اطلاق دارد و اطاعتش در كنار اطاعت خداوند آمده است.
3- اطاعت از اوليالامر در اموري كه مربوط به منصب دوم است، همان اطاعت از پيامبر اكرم(ص) است.
4- اطاعت از اوليالامر از حيث زمان نيز اطلاق دارد. ظاهر اين اطلاق حاكي از آن است كه زمين هيچگاه از وجود اوليالامر خالي نميماند.
5- مراد از اوليالامر، افراد معصوم امت است. ازاينرو اين عنوان بر ساختاري اجتماعي يا بر اهل حل و عقد- چنانكه اهل سنت اصطلاح كردهاند- صدق نميكند.
6- همانطور كه اوليالامر در امور حكومتي مرجع ميباشند، در شناخت قوانين اسلامي بعد از پيامبر(ع) نيز مرجع ميباشند.
آيه ولايت
«سرپرست و ولي شما،تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آوردهاند؛ همانان كه نماز را برپا ميدارند و در حال ركوع، زكات ميدهند. و كساني كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد با ايمان را بپذيرند پيروزند؛ زيرا حزب و جمعيت خدا پيروز است».
1- «ولايت» در تمامي موارد فقط به معناي قرب و نزديكي است. اين معنا، اتصال و تأثير را در پي دارد و با تصرف و تدبير يا محبت يا تسلط، همراه ميشود. اين واژه، مشترك لفظي بين اين معاني نيست تا استعمالش در يك معنا كاملاً بيربط با معاني ديگر باشد.
2- «ركوع» به معناي خم شدن يا پايين آمدن سر ميباشد و استعمال آن در تواضع و فروتني مجازي است.
3- تنها خداوند بالاصاله ولي مؤمنين است؛ آنگاه پيامبر(ص) در پرتو ولايت او و بعد كساني كه نماز را برپا ميدارند و در حالت ركوع صدقه ميدهند. اين افراد، غير از موليعليهم ( كساني كه بر آنان ولي گمارده شده) ميباشند.
4- رابطه مؤمنين و اوليالامر تنها رابطه «اولويت در تصرف» است؛ يعني رابطهاي كه اوليالامر با وجود آن ميتواند در امور مؤمنين تصرف نمايد.
5- عنوان «الذين آمنوا...» در آيه شريفه بر عليابنابيطالب(ع) منطبق ميشود. روايات هر دو فرقه بر اين امر اتفاق دارند. اين انطباق از باب انطباق عنوان بر مصداق است و نه از باب استعمال جمع در معناي مفرد. اينگونه استعمال، نظاير فراواني دارد.
6- وحدت و عدم وحدت سياق آيه به معنايي كه ارائه شد، خدشه وارد نميكند؛ چراکه در هر دو صورت نتيجه يكي است.
7- امير مؤمنان(ع) خود بارها به اين آيه، احتجاج نمودهاند.
آيه تبليغ
«و اگر اهل كتاب ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند، گناهان آنها را ميبخشيم و آنها را در باغهاي پرنعمت بهشت، وارد ميسازيم. و اگر آنان، تورات و انجيل و آنچه را از سوي پروردگارشان بر آنها نازل شده [قرآن] برپا دارند، از آسمان و زمين، روزي خواهند خورد. جمعي از آنها، معتدل و ميانهرو هستند؛ ولي بيشترشان اعمال بدي انجام ميدهند. اي پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملاً به مردم برسان و اگر نكني، رسالت او را انجام ندادهاي. خداوند تو را از خطرهای احتمالي مردم نگاه ميدارد و خداوند جمعيت كافران لجوج را هدايت نميكند. بگو اي اهل كتاب شما هيچ آيين صحيحي نداريد، مگر اينكه تورات و انجيل و آنچه را از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است برپا داريد. ولي آنچه بر تو از سوي پروردگارت نازل شده نه تنها مايه بيداري آنها نميگردد، بلكه بر طغيان و كفر بسياري از آنها ميافزايد. بنابراين از اين قوم كافر و مخالفت آنها غمگين مباش».3
با مطالعه تمامي احكام اسلام به اين نكته رهنمون ميشويم كه جز امري كه همپاية رسالت باشد، هيچيك از احكام صلاحيت ندارند كه ترك ابلاغ آن به منزلة ترك رسالت قلمداد شود و پيامبر در ابلاغ آن از مردم بترسد و منتظر فرصتي مناسب براي ابلاغ آن باشد. فقط ولايت است كه آيه اكمال آن را تبيين مينمايد؛ چراكه امامت و ولايت راز بقاء و جاودانگي شريعت است. رواياتي نيز در اين زمينه وجود دارند كه مؤيد اين مطلباند.
آيه اكمال
«گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيواناتي كه به غير نام خدا ذبح شوند و حيوانات خفه شده و به زجر كشته شده و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندي بميرند و آنها كه به ضرب شاخ حيوان ديگري مرده باشند و باقيماندة صيد حيوان درنده مگر آنكه به موقع به آن حيوان برسيد و آن را سر ببريد و حيواناتي كه روي بتها يا در برابر آنها ذبح ميشوند، همه بر شما حرام شده است و همچنين قسمت كردن گوشت حيوان به وسيله چوبههاي تير مخصوص بختآزمايي. تمام اين اعمال فسق و گناه است. امروز كافران از زوال آيين شما مأيوس شدند. بنابراين از آنها نترسيد و از مخالفت من بترسيد. امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين جاودان شما پذيرفتم. اما آنها كه در حال گرسنگي دستشان به غذاي ديگري نرسد و متمايل به گناه نباشند، مانعي ندارد كه از گوشتهاي ممنوع بخورند. خداوند آمرزنده و مهربان است».4
1- اين بخش آيه با صدر و ذيل خود ارتباطي ندارد و حاوي مطلبي كاملاً مجزا است.
2- منظور از روزي كه كفار در آن نااميد شدند و دين در آن كامل گشت، تنها روز غديرخم است.
3- علت نااميدي كفار و كامل شدن دين، قرار گرفتن امامت و نيابت دائمي، در نظام اسلامي است؛ چراكه اين نظام، ديگر قائم به شخص واحدي نميباشد.
4- مراد از نعمت در اينجا، ولايت است.
5- از آنجا كه اين امور برهاني نيستند، براي اثبات مدعا از رواياتي كه از هردو فرقه نقل شده است استفاده ميشود.
آيه علم كتاب
«و كساني كه كافر شدند ميگويند: تو فرستاده نيستي. بگو: كافي است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد».5
1- آيه شريفه با بيان اينكه خداوند و كسي كه علم كتاب دارد، بر رسالت پيامبر گواهند، به دنبال تقويت و تثبيت قلب پيامبر در برابر كساني است كه رسالت پيامبر را انكار ميكنند.
2- با توجه به آيه شريفه «و قال الذي عنده علم من الكتاب انا اتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك» ميتوان تا حدودي علم كتاب را شناخت و به منزلت آن پي برد.
3- در آيه، شهادت «مَن عنده علم الكتاب» (كسي كه علم كتاب دارد) در كنار شهادت خداوند آمده و به كفايت توصيف شده است. اين امر نشاندهندة منزلت رفيع«من عنده علم الكتاب» ميباشد. روايات فراواني از شيعه و سني وجود دارد كه «من عنده علم الكتاب» را اميرالمؤمنين(ع) معرفي مينمايند.
آيه بينه
«آيا آن كس كه دليل آشكاري از پروردگار خويش دارد، و به دنبال آن، شاهدي از سوي او ميباشد، و پيش از آن، كتاب موسي كه پيشوا و رحمت بود گواهي بر آن ميدهد، همچون كسي است كه چنين نباشد. آنها [حقطلبان وحقيقتجويان] به او كه داراي اين ويژگيها است ايمان ميآورند. و هر كس از گروههاي مختلف به او كافر شود آتش وعدهگاه او است. پس ترديدي در آن نداشته باش كه آن حق است از پروردگارت، ولي بيشتر مردم ايمان نميآورند».6
1- شاهد مذكور از پيامبر(ص) و اهلبيت ايشان است. او جانشين پيامبر و به منزلة نفس ايشان ميباشد.
2- اركان اين شهادت با اركان ديگر شهادات متفاوت است. شهادت در اينجا با علم حضوري به حقيقت نبوت و مشاهده كردن جبرئيل هنگام وحي صورت ميپذيرد.
3- لازم است شاهد از خطا، نسيان و تصرفات شيطان مصون باشد تا ترديدي در شهادت او وجود نداشته باشد.
4- با توجه به اين آيه شريفه و آيه علم كتاب به اين نكته رهنمون ميشويم كه اين شاهد علم كتاب دارد. روايات فراواني از هردو فرقه «شاهد» را اميرالمؤمنين علي(ع) معرفي مينمايد.
آيه مباهله
«هرگاه بعد از علم و دانشي كه دربارة مسيح به تو رسيده باز كساني با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را. ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود. آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».7
1- آيه شريفه، منزلت و فضيلت اهلبيت(ع) را بيان ميكند. «اهل بيت» علي، فاطمه، حسن و حسين(ع) هستند. آنان محبوبترين آفريدگان نزد پيامبر(ص) و نزديكترين خواص ايشان ميباشند.
2- عنوان «نفس پيامبر» در آيه، بر علي ابن ابيطالب(ع) منطبق ميشود؛ چنانكه پيامبر (ص) بدان تصريح نموده است و اميرالمؤمنين(ع) در روز شوري بدان احتجاج نموده است.
اهلبيت(ع) كه در مباهله، شريك پيامبر(ص) بودند در ادعا و دعوت نيز شريك ايشانند.
آيه تطهير
«خداوند ميخواهد پليدي و گناه را فقط از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد».8
1- ارادة خداوند يا تشريعي است كه مراد ميتواند از آن تخلف نمايد يا تكويني است كه انفكاك مراد از آن محال است.
2- ارادة تكويني خداوند در طهارت، به اهلبيت(ع) اختصاص يافته است؛ اما ارادة تشريعي خدا در اينباره به ايشان اختصاص ندارد و شامل همگان ميشود.
3- حصر در اينجا براي قلب نيست تا عنوان «اهلبيت» شامل زنان پيامبر نيز شود؛ چراكه ضمير، تنها در اين بخش مذكر است، در حاليكه در بخشهاي ديگر مؤنث آمده است.
4- در اينباره روايات فراواني از هردو فرقه وجود دارد كه با نزول آيه در مورد پنجتن آل عبا(ع) تطابق دارد.
آيه مودت
«بگو من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم درخواست نميكنم جز دوست داشتن نزديكانم، اهل بيتم و هركس كار نيكي انجام دهد بر نيكياش ميافزايم؛ چراكه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است. آيا ميگويند: او بر خدا دروغ بسته است در حالي كه اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر مينهد و اگر خلاف بگويي قدرت اظهار اين آيات را از تو ميگيرد و باطل را محو ميكند و حق را به فرمانش پابرجا ميسازد. چراكه او از آنچه درون سينهها است آگاه است».9
قرآن كريم در آيات چندي از سنت هميشگي انبيا يعني عدم در خواست اجر در قبال رسالت سخن ميگويد. اين قانون به هيچ وجه استثنا برنميدارد. اجري كه در آية مودت درخواست شده از آن دسته اجرهايي نيست كه با اين قانون در تعارض باشد؛ چراكه اين اجر در حقيقت به بقای رسالت اسلامي و ارتباط امت با رهبري برميگردد. به همين دلیل دوستي «ذيالقربي» واجب است.
آيه شهادت
«همانگونه شما را نيز امت ميانهاي قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر شما هم بر شما گواه باشد».10
1- خداوند بر مؤمنين منت نهاد كه آنان را امت وسط قرار داد. وسط بودن يعني اعتدال كامل و عدم افراط و تفريط.
2- هدف اين امر، گواه بودن ايشان بر مردم و گواه بودن پيامبر(ع) بر ايشان است.
3- پايه و اساس اين شهادت، حضور و شهود در مرحله تحقق و اظهار آن در مرحله ادا ميباشد.
4- در اينجا بايد شاهد بر تمام ظواهر و مبادي اعمال، اشراف داشته باشد تا بتواند واقع را همانگونه كه بوده، بيان نمايد.
5- لازم است كه عدهاي در ميان امت، اين صفت را دارا باشند. بايد توجه داشت كه تمام افراد نميتوانند واجد اين صفت باشند.
6- از آنجا كه «وسط بودن» در آيه به طور مطلق آمده، بايد اين شهدا معصوم باشند.
7- آنان عالم به غيب هستند؛ چراكه بر باطن افراد اشراف دارند و بر آن شهادت ميدهند.
8- آنان واسطه فيض الهي هستند و به اين جهت كه اين علمشان حضوري است- همانگونه كه در جاي خودش اثبات شد – داراي ولايت تكويني نيز ميباشند.
9- زندگي انسان، هيچگاه از وجود آنان خالي نيست.
آيه اجتباء
«اي كساني كه ايمان آوردهايد، ركوع كنيد و سجود كنيد و پروردگارتان را عبادت نمایيد و كار نيك انجام دهيد، شايد رستگار شويد و در راه خدا جهاد كنيد، و حق جهاد را ادا نماييد. او شما را برگزيده و در دين كار سنگين و سختي بر شما قرار نداد. از آيين پدرتان ابراهيم پيروي كنيد. خداوند شما را در كتابهاي پيشين و در اين كتاب آسماني «مسلمين» ناميد تا پيامبر گواه بر شما باشد و شما گواهان بر مردم. پس نماز را برپا داريد، و زكات را بدهيد، و به خدا تمسك جوييد، كه او مولا و سرپرست شما است. چه مولاي خوب و چه ياور شايستهاي».11
خداوند از ميان بندگان مؤمنش گروهي را برگزيده، تا پيامبر(ع) شاهد بر آنان باشد و آنان نيز شاهد بر مردم باشند. لازمه اين برگزيده شدن، تسليم در برابر حق است؛ تسليمي كه حضرت ابراهيم بعد از آنكه به مرحله والايي از تسليم و نبوت رسيد، در دعايش آن را درخواست نمود. از اينرو، برگزيده در اين آيه، تنها فرد ممتازي است كه در هر شرايطي در برابر خداوند تسليم باشد. از آنجا كه غايت اين برگزيده شدن، شهادت برگزيدگان بر مردم و شهادت پيامبر(ص) بر آنان ميباشد، لازم است كه اين افراد از اعمال بندگان و نيتهايشان و انگيزههاي نفساني آنها، مطلع باشند.
آيه رؤيت اعمال
«بگو: عمل كنيد. خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را ميبينند و به زودي به سوي داناي نهان و آشكار بازگردانده ميشويد و شما را به آنچه عمل ميكرديد خبر ميدهد».12
1- اعمال بندگان بدون استثناء در مرئي و منظر خداوند، پيامبر(ع) و مؤمنان برگزيده است. آنان قبل از فرارسيدن قيامت، آن اعمال را مشاهده مينمايند.
2- به جهت وحدت سياق، مشاهده پيامبر(ص) و مؤمنين با شهود اعمال و نه با چشم، صورت ميپذيرد؛ چراكه مشاهده با چشم به آنان اختصاص ندارد.
3- اين مشاهده، شامل همه مؤمنين نميشود؛ از اينرو مراد از مؤمنين در اينجا گروه خاصي از آنان است.
4- منظور از روايات عرضه اعمال پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ص) كه در تفسير آيه آمده، همين معنا است.13
پینوشتها:
1. بقره: 124.
2. نساء: 59.
3. مائده: 65 ـ 68.
4. مائده: 3.
5. رعد: 43.
6. هود: 17.
7. آل عمران: 61.
8. احزاب: 33.
9. شوری: 23 ـ 24.
10. بقره: 143.
11. حج: 77 ـ 78.
12. توبه: 105.
13. براي تفصيل ر.ک: امامت و ولايت در قرآن كريم، حسين مظاهري، محمد تقي مصباح يزدي، محمد يزدي، محمد محمدي گيلاني، علي اكبر موسوي و با همكاري محمدعلي تسخيري، ترجمه و تحقيق مهدي حسين زاده يزدي، قم، نشر برگزیده، 1388.