برای دسترسی به محتویات این نشریه از درختواره سمت راست موضوع مورد نظر خود را انتخاب کنید.
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 8
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 3
آيا اين «بيداري»، «اسلامي» است؟!
محقق: علیرضا کمیلی
بيداري اسلامي، نيست!
يك سال و اندي است كه واژة «بيداري اسلامي» به گوش ما ميخورد. اخبار مرتبط با تحولات خاورميانه و شمال آفريقا را هم مدام در اخبار ساعت چهارده و 21 ميشنويم. اما هنوز در ذهن برخي اين شبهة جدي وجود دارد كه آيا اين تحولات واقعاً «بيداري اسلامي» هستند؟ اصل ايجاد اين شبهه را هم معمولاً كسي به نداشتن رهبري يا مسائل ديگر ربط نميدهد، بلكه در بررسي شعارها و مطالبات و علل رخداد اين انقلابهاست كه برخي به اينجا ميرسند كه اين تحولات از جنس «اسلامخواهي» نيستند؛ چراكه مثلاً مطالبات اقتصادي و سياسي را در آنها پررنگ ميبينند.
شايد حق هم داشته باشند؛ چراكه تحليل تحليلگران را هم كه ميشنوند، ميبينند كه گفته ميشود مثلاً در مصر، عامل ديكتاتوري، فقر اقتصادي و فساد مالي نقشي جدي در افزايش ناكارآمدي و بروز انقلاب داشت. يا ميشنوند كه در تونس كه بخش مهمي از اقتصادش وابسته به فروش نفت و توريسم اروپايي بوده، با ايجاد بحران مالي در اروپا، فشار اقتصادي بالا گرفته و منجر به خودسوزي «بوعزيزي» و ايجاد انقلاب گرديد!
لذا نتيجه ميگيرند اين انقلابها كه حتي برخي نام انقلاب «نان» يا «آزادي و كرامت» بر آن نهادند، رنگ و بوي اسلامي نداشته، عمدتاً در پي رفع مطالبات اقتصادي و سياسي و اجتماعي آن جوامع بوده است! حال، طريق صواب كدام است و كدام تحليل صحيح؟!
عوامل مياني و نهايي
براي توضيح مسئله بايد به يك دستهبندي ساده از عوامل انقلابها دست بزنيم تا مشخص شود كه جاي هر عامل در كجا قرار دارد. ميدانيم كه در تحولات اجتماعي، هميشه يك نقطة پاياني وجود دارد كه عامل شروع انقلاب است. مثلاً در انقلاب اسلامي ايران، فوت مشكوك فرزند امام (ره )و در تونس، خودسوزي «بوعزيزي» و در مصر، قتل جواني به نام «سعيد» عامل شعلهور شدن انقلاب بودند؛ ولي آيا كسي اين اتفاقات را دليل شكلگيري اين انقلابها ميداند؟! آيا كسي معتقد است كه «بوعزيزي»عامل شكلگيري انقلاب تونس بوده است؟!
طبيعي است كه اينگونه نيست و تحليلگران، اين رخدادها را نقطة شروع انقلاب و بهانهاي براي بروز يك نارضايتي گسترده ميدانند. حال به سطح دوم مسئله ميرسيم. آيا در سطح دوم، كه در برخي شعارها و مطالبات مردمان طالب انقلاب بروز دارد، ماهيت اصلي اين انقلابها را بايد جستوجو كرد؟! مثلاً آيا در انقلاب اسلامي ايران به دليل اينكه مطالباتي چون عدالت و آزادي و استقلال وجود داشت و پررنگ هم بود، ميتوان گفت كه اين انقلاب سياسي و اقتصادي بود و ربطي به اسلام نداشت؟! آيا در تونس و مصر كه مطالبات اقتصادي و مبارزه با اسرائيل از جمله مطالبات مردم بود، ميتوان نتيجه گرفت كه اين انقلابها سياسي و اقتصادي بودند و جنبة انساني داشتند نه اسلامي!؟
بعد از انقلاب را ببينيم
فارغ از اينكه ميتوان اسلام را به عنوان مكتبي براي تضمين سعادت دنيوي و اخروي جوامع مدنظر داشت و پاسخي اجمالي به سؤال فوق داد، به نظر ميرسد كه در يك تحليل منصفانه بايد «پس از انقلاب» را ملاك حين و قبل از انقلاب قرار داد تا بهتر متوجه خواست اصلي مردمان اين كشورها شد. بدين معنا كه بايد ديد وقتي انقلاب انجام شد و اوضاع به ثبات نسبي رسيد، مردم از چه كساني ميخواهند تا به اصلاح وضع امور بپردازند و چه تئوري و نظريهاي را براي رسيدن به اهداف انقلاب خود ترجيح ميدهند؟!
اينجا بهتر ميشود فهميد كه روح اصلي و ماهيت انقلابها چيست. وقتي مجموعاً بيش از 75 درصد آرا مردم مصر به اسلامگراهاست و مردم تونس با نصابي بسيار بالا به اين جريانات رأي ميدهند و همچنين بخش مهمي از دعواي اصلاح قانون اساسي اين كشورها به چگونگي تشكيل حكومت اسلامي و مسئله تطبيق با شريعت باز ميگردد، بهتر ميتوان متوجه شد كه روح حاكم بر همه مطالبات مردم چيست.
پس چه در پلاكاردها شعار «الإسلام هو الحل» را ببينيم و چه خير، و چه شاهد نماز جماعتها و نمازجمعهها به عنوان پاتوقهاي اصلي تجمع انقلابيون باشيم يا نباشيم، حالا بهتر و بيشتر از گذشته ميتوانيم ماهيت حقيقت مطالبات مردم را در اين كشورها بفهميم. امروز جريانات مختلف اسلامگرا فضا را براي فعاليت مناسب ديدهاند و عرصه را بر جريانات چپ و سكولار ـ كه روزگاري رقابت فقط ميان آنها تعريف ميشد ـ تنگ كردهاند! دين، مانند روح حاكم بر زندگي، بر همة ابعاد زندگي جوامع اسلامي سايه انداخته و دين، خودآگاه يا ناخودآگاه، جهتگيري اين جوامع را مشخص ميكند. گرچه ديكتاتورها، سالهاي متمادي براي گسترش سكولاريزم و زدودن دين تلاش كردند و تاحدي نيز موفق شدند، همچنان اكثريت اين جوامع را مردمان دينمدار و اسلامخواهي تشكيل ميدهد كه خواستة اصلي آنان بازگشت به عزت، استقلال و كرامت قرآني است.
ريشهاي براي بيداري
فرصتي كه امروز مهيا شده به بركت پايداري سي و چند سالة مردم ايران در برابر همة فشارهاي جهاني و تقديم شهدايي گرانقدر به دست آمده است. بيشك اگر اين صبر انقلابي نبود و كشوري چنين عزتمند و در جهت اسلاميشدن وجود نداشت، امروز و در فشار افكار التقاطي و ضددين شرقي و غربي، گروه و حزب و دستهاي در جهان نبود كه بتواند باور كند، امروز هم ميتوان با آموزههاي اسلامي زندگي كرد. پايداري ملت ايران، رمز اصلي زنده نگاه داشتن روحية اسلامي و اثبات كارايي دين در عرصة اجتماع بوده و هست؛ از همين روست كه بايد آخرين حلقه از بيداري اسلامي را كه يك سده از آغاز آن ميگذرد، انقلاب مردم ايران و پايداري آنان بر تداوم ماهيت اسلامي آن دانست. بيدارياي كه امروز به قلب اروپا و آمريكا نيز كشيده شده و ميرود تا همة قلل جهان را فتح كند.