برای دسترسی به محتویات این نشریه از درختواره سمت راست موضوع مورد نظر خود را انتخاب کنید.
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 8
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 3
سقوط نامبارک، مبارک!
تحليلي بر تحولات اخير خاورميانه
حمید حاجامینی
این یک شورش نیست
جنبشهای مردمی در شمال افریقا که از تونس شروع شد و اکنون در مصر ادامه دارد، امیدهای زیادی را در دل ملتهای مسلمان و زجرکشیدة منطقه زنده کرد، امیدهایی که طی سالیان دراز عدهای تلاش کردند آن را از بدو تولد، زنده به گور کنند و حتی رؤیای آن را هم از سر صاحبانش به در کنند.
رسانههای غربی در تحلیلهای خود، این روزها از شباهتها و تفاوتهای انقلاب ایران با جنبشهای مردمی در شمال افریقا زیاد سخن گفتهاند. در این تحلیلها آنان سعی دارند القا کنند که تفاوت جنبش مردم تونس و مصر با انقلاب مردم ایران این است که مردم ایران در کنار شعار مرگ بر شاه، فریاد استقلال، آزادی، حکومت اسلامی سر میدادند؛ اما اکنون در شعارهای مردم شمال افریقا فقط نفی حاکم و یا حداکثر نفی حاکمیت موجود به چشم میخورد و جایگزینی برای این نظامها درخواست یا پیشنهاد نمیشود و معلوم نیست که آنها به دنبال چه هستند. اینان مردمی ناراضی و گرسنهاند که به طور طبیعی با انجام دادن اصلاحات اقتصادی و حداکثر با برخی جابهجاییهای سیاسی میتوان با آنان کنار آمد؛ اما این سر زیر برف کردن، نه واقعیتی را تغییر میدهد و نه میتواند کسی را فریب دهد و به اشتباه بیندازد.
نسخة بومی جمهوری اسلامی
امیدی که اکنون در دل ملتها موج میزند، چیزی است که هم ما از ماهیت آن خبر داریم و هم غرب با تمام وجود و از مدتها پیش آن را حس کرده است؛ اما به دلایل متعدد سعی دارد از آن اظهار بیاطلاعی کند. مردم این مناطق الگوی جمهوری اسلامی ایران را پیش چشم دارند و به دنبال نسخة بومی آن هستند. آری، نسخة بومی و به روز شدة جمهوری اسلامی ایران، به همین صراحت، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. غیر از بررسی شرایط و عوامل و شکل این جنبشها، سخن تک تک مردم این مناطق نیز که در رسانهها به گونهها و تعابیر مختلف بیان میشود، دلیل این ادعاست؛ اما اینکه چرا این خواست درونی که بر زبانها نیز جاری میشود در پلاکاردها و شعارهای این جنبشها به اندازة انقلاب مردم ایران ظهور و بروز ندارد، علل دیگری دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد.
رهبر واحد پازل خالی جنبشهای عرب
اگر از سطح عمومی جوامع و امیدهای به حق آنان بگذریم، باید بگوییم که تحولات کنونی منطقة خاورمیانه برای کارشناسان و تحلیلگران مسائل سیاسی چه در طیف غرب و چه در جبهة مقاومت، چیزی در حدود همین چیزی است که در صحنة عملی روی داده، یا در حال روی دادن است؛ چیزی که در حد و اندازة آن امید برافروخته در جان ملتهای منطقه نیست، همانند فرجامی که برای جنبش مردم تونس رخ داد و تکرار آن برای جنبش مردم مصر نیز چندان دور از انتظار نیست.
از یک سو میدانیم که غرب از مدتها پیش، خود را آمادة تحولاتی در این منطقه کرده است. آنان فقط منتظرند خبر مرگ یکی از نوکرهای فسیل شده و معمولاً علیل خود مثل مبارک 82 سالة سرطانی را بشنوند، تا یکی از هزاران نسخة برابر با اصل او را از آستین درآورند و به جایش بنشانند.
از سوی دیگر ما نیز با سر گرفتن این جنبشها امیدهای زیادی در دل پروراندیم؛ اما میدانستیم که به دلایلی نباید از این جنبشها، انتظار انقلابی همچون انقلاب ایران داشته باشیم. نبودِ نهادی همسنگ نهاد مرجعیت شیعه با کارویژههای آن در فرهنگ مذهبی اهل سنت و نیز نبودِ مفاهیم و نمادهای پویا و حرکتزایی چون ولایتمداری و عاشورا و انتظار با بار معنایی ویژهای که در فرهنگ شیعه دارد، همه ما را بر آن میدارد که علیرغم میل باطنیمان از انتظارات خود دربارة تغییرات در این کشورها بکاهیم. از این گذشته عوامل زیر را هم باید در نظر داشت:
1. در انقلاب مردم ایران، خواست مردم سرنگونی کامل نظام سلطنتی و برپایی نظام جمهوری بود، در حالی که مبارزة مردم در شمال افریقا با نظام دیکتاتوریِ نهفته در پوستة جمهوری است که خودِ این پوسته، از ضرب و شور انقلاب که عنصر لازم و مهمی در حرکتبخشی به نهضت است، میکاهد و جلوی بروز واژگونی کلی را میگیرد و به تبع، رسالت سنگینتری بر دوش انقلابیون مینهد که به ازای شوری که از این بابت از انقلاب گرفته میشود، انقلابیون باید عیار شعور و هوشیاری و بصیرت را در خویش بالا برند تا این تصور و القای بدخواهان در ذهن آنان رخنه نکند که قالب حکومت که همان جمهوری است و با انقلاب هم نمیتوان و نباید آن را شکست. پس بیهوده بر سر جمهوری با جمهوری درنیفتیم و با کنار رفتن مهرههای کنونی دست از مبارزه بکشیم و بر سر میز مذاکره برویم. این یکی از همان تهدیدها و فرصتهایی است که ما را دربارة آیندة این جنبشها بین خوف و رجا نگه میدارد.
2. انقلاب مردم ایران اولین انقلاب در نوع خودش بود و این اولین بودن محاسن و معایب خودش را داشت. از محاسنی که این پیشقدمی برای ملت ایران داشت این بود که دشمن را غافلگیر کرد. غرب در انقلاب ایران با پدیدهای مواجه شد که به هیچ وجه انتظارش را نداشت. سی و دو سال پیش، شناختی که غرب از قابلیت و نیروی نهفتة ملت مسلمان ایران داشت، از شناخت همچنان ناقص کنونیاش از این ملت بزرگ بسیار ابتداییتر و ناپختهتر بود؛ اما اکنون غرب با تجربة سی و دو سال توطئه و بدخواهی در ضدیت با ملت ایران و در دشمنی و کینورزی با ملتهای مسلمان، آزموده و آبدیده شده است و میداند که با پیشدستی، چگونه راههای خطای پیموده شده را نپیماید.
یکی از مشکلات اصلی جنبشهای کنونی که از آن به نبود یک رهبر کاریزما تعبیر میشود، مولود همین پیشدستی غرب است که با توجه به تجربة انقلاب ایران و انتظار بروز تحولاتی در منطقه، هر کسی را که احتمال میدادند بعدها بتواند در مقابل آنان ایستادگی کند، به هر وسیلة ممکن از سر راه برداشتند.
پیشدستی غرب
در مقابل و با استفاده از همین تجربهها، غرب دریافته که این خلأ رهبری را چگونه پر کند. فوراً یک روشنفکر خاماندیش و دندانگرد دستپرورد خویش را در قالب یک مبارز انقلابی وطنخواه به جنبش مردمی تزریق میکند تا آمادهخور و مدعی سر سفره سر برسد و سهم بخواهد و در گرم کارزار، دشنة گرم خویش را از پشت در قلب انقلاب و انقلابی فروکند. برای مثال، غرب همة اینها را برای البرادعی به عنوان یک رهبر تزریقی انجام داد. ابتدا شخصیتی بینالمللی از او درست کرد که منصبی مهم در دست دارد. به طور طبیعی این میتواند برای هر کس که تمام شخصیتش خرد و تحقیر شده، مثل مردم مصر، تسلا و خاطرهای خوش باشد. بعد او را در جایگاه رقیب و مخالف مبارک بر سر زبانها میاندازد. در آغاز قیام هم، چراغ سبز میدهد که بین مردم برود و یکی دو جا شعار بدهد و بعد هم در تظاهرات دستگیرش میکنند و میبرند تا هم سابقة مبارزة انقلابی در کارنامه داشته باشد و هم در این بین، که هر آن معلوم نیست چه اتفاقی میافتد، آسیبی به او نرسد، چرا که هنوز با او کار دارند. البته اینها همه بعد از این است که او رسماً در رسانهها اعلام کرده که در صورت جانشینی مبارک به تمامی توافقات دولت او با دیگر کشورها پایبند است که به طور مشخص، توافق کمپدیوید و کشور جعلی اسرائیل مورد نظر وی است. بررسی دیگر نمونهها مثل ایمن نور نیز حکایتی مشابه البرادعی دارد. از این رو جنبشها در این منطقه با دشمنی به مراتب سرسختتر و کاردانتر از دشمن ایران، در سی و دو سال پیش طرفند که هر حیله و ترفندی را به کار میبندد تا در هر حدی که بتواند، این جنبشها را از رسیدن به هدف نهایی خود منحرف کند.
3. پیروزی انقلاب در ایران به معنی از دست رفتن منطقة امن و پایگاه استراتژیک برای غرب در خاورمیانه بود، اما پیروزی جنبشهای مردمی در مصر و دیگر کشورهای این منطقه، یعنی دیگر برگهای که غرب بتواند روی آن مانور بدهد در دست ندارد، این جا آخر خط است. این بهترین دلیل است که بدانیم غرب به آسانی از کنار این تحولات نخواهد گذشت و به هر خباثتی دست خواهد زد تا آن را به شکست بکشاند.
4. این منطقه همانند ایران مختصات جغرافیایی منحصر به فردی دارد که میزان اثرگذاری آن را بر تحولات اقتصادی جهان بالا میبرد؛ مثلاً همه میدانیم که قلب اقتصاد دنیا، با پمپاژ نفت در لولههای این منطقه به تپش میافتد و یا اینکه شاهرگ ارتباطی کانال سوئز از اینجا میگذرد؛ اما تفاوت عمدة این منطقه با ایران این است که خرخرة اسرائیل در اینجا زیر فشار قرار گرفته است. اسرائیلی که از موشکهای دوربرد ساخت ایران وحشت داشت، اکنون چگونه میتواند خود را از یک سو با حزبالله لبنان، از سویی با سوریه و از سوی دیگر با حماس در غزه و حال با مصر همسایه ببیند و همچون سابق، آسوده خیال و پشت گرم به امریکا هر چه میخواهد بکند؟
خاور میانه و تغییرات عمیق!
حال سخن اصلی این نوشتار این است که چرا دوست و دشمن این روزها زیاد تکرار میکنند که «تغییرات عمیقی در خاورمیانه در حال رویدادن است؟» هرچه پیش میرویم، همانطور که انتظار داشتیم میبینیم اینطور که پیداست خبری از تغییر عمیق که هیچ، شاید از تغییر سطحی هم نباشد. حزب حاکم همان حزب سابق است با همان چهرهها و مهرهها فقط با اندکی جابهجایی در چینش یا به همراه استعفای حاکمان از حزب. نظام هم که مردم شعار سرنگونیاش را میدادند، همچنان پابرجاست (در تونس که اینطور شد، امیدواریم که در مصر اینگونه نشود). اما باز هر دو طرف، یعنی هم ما و هم غرب بر این باوریم که تغییری عمیق در خاورمیانه در حال روی دادن است،