برای دسترسی به محتویات این نشریه از درختواره سمت راست موضوع مورد نظر خود را انتخاب کنید.
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 3
- 4
- 1
- 2
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 1
- 2
خیالِ از تو گفتن داشتم...- منتخبی از اشعار آیینی اهل بیت(ع) و انقلاب
به انتخاب: ابوذر کمال
* شعر شهادت امام عسکری علیه السلام
قتل آیینه
یوسف رحیمی
خاطری خسته و پریشان از
شهر دلگیر سایهها داری
ماه غربتنشین سامرّا
در دل خود گلایهها داری
هر دوشنبه غبار دلتنگی
كوچه كوچه دیار دلتنگی
قاصدكها خبر میآوردند
از تو و روزگار دلتنگی
ابرها را به گریه میآورد
ندبههایی كه در قنوتت بود
بگو آقا بگو كدام اندوه
راز تنهایی و سكوتت بود
روز جمعه به وقت دلتنگی
میروی از دیار غم امّا
صبح یك جمعه میرسد از راه
وارث سرخی شقایقها
ابتدا قبر مادر باران
كه در آفاق اشك پنهان شد
بعد ترمیم مرقد خاكیت
گنبدی كه گلوله باران شد
نقشة شوم قتل آئینه
بركات جدید این شهر است
زخمهایی كه بر جگر داری
از كرامات تازة زهر است
تشنگی، تشنة لبانت بود
سرخ آمد تَرَك تَرَك گل كرد
داغ قلب پر از شرارة تو
راز یک زخم مشترک گل کرد
خوب شد قدری آب آوردند
تشنه لب جان ندادی آقا جان
بوی كرب و بلاست میآید
السلام علیك یا عطشان
روی تل داشت آسمان میدید
در هجوم سپاه سر نیزه
پیكر ماه ارباً اربا شد
سر خورشید رفت بر نیزه
---------------------------
* شعر میلاد پیامبر نور صلی الله علیه و آله
شب معراج
علیرضا قزوه
و انسان هر چه ايمان داشت پاي آب و نان گُم شد
زمين با پنج نوبت سجده در هفت آسمان گُم شد
شب ميلاد بود و تا سحرگاه آسمان رقصيد
به زير دست و پاي اختران آن شب، زمان گُم شد
همان شب چنگ زد در چين زلفت چين و غرناطه
ميان مردم چشم تو يك هندوستان گُم شد
از آن روزي كه جانت را، اذان جبرئيل آكند
خروش صور اسرافيل در گوش اذان گُم شد
تو نوح نوحي اما قصّهات شوري دگر دارد
كه در طوفان نامت كشتي پيغمبران گُم شد
شب ميلاد، در چشم تو خورشيدي تبسّم كرد
شب معراج، زير پاي تو صد كهكشان گُم شد
ببخش - اي مُحرِمان در نقطة خال لبت حيران -
خيالِ از تو گفتن داشتم، اما زبان گُم شد
-------------------------------
* شعر میلاد صادق آل محمد علیه السلام
باغبان
وحید قاسمی
پير بزرگ طايفه بود و كريم بود
در اعتلاي نهضت جدش سهيم بود
مسندنشين كرسي تدريس علمها
شايستة صفات حكيم و عليم بود
نوح و خليل، جمله مريدان مكتبش
استاد درس حكمت و پند كليم بود
بر مردمان تب زدة شهر شرجياش
عطر مبارك نفسش چون نسيم بود
زحمت كشيد و باغ تشيّع شكوفه داد
مسئول باغباني باغي عظيم بود
قلبش شبيه شيشة تُنگ بلور بود
عمری به فکر نان شب هر یتیم بود
از ابتداي كودكيش تا دم وفات
نزديكي محلة زهرا مقيم بود
منت نهاد و آمد و ما پيروش شديم
امروز اگر نبود، شرايط وخيم بود
تازه سرودهام غزل مدحتش ولي
يادش ميان قافيهها از قديم بود
------------------------
* شعر انقلاب
ما را از آزمایش آتش هراس نیست
قیصر امین پور
از ره رسیدهایم
با قامتی به قصد شکستن
لات و منات را که شکستیم
عُزّی دگر عزیز نمیماند
ما از جنس پینه کفش به پا داریم
هر چند
این کفشهای کهنة ما درد میکند
اما
با کفشهای خستگی خود
از ره رسیدهایم
میراث باستانی ابراهیم
بر شانههای ماست
نمرودیان همیشه به کارند
تا هیمهای به حیطة آتش بیاورند
اما
ما را از آزمایش آتش هراس نیست
ما بارش همیشة باران کینه را
با چترهای سادة عریانی
احساس کردهایم
ما را بجز برهنگی خود لباس نیست