برای دسترسی به محتویات این نشریه از درختواره سمت راست موضوع مورد نظر خود را انتخاب کنید.
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 8
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 1
- 2
- 3
- 1
- 2
- 3
دنیای امروز دنیای تشکیلات است - گفتاری از امام موسی صدر/قسمت دوم
اشاره: آنچه در ادامه ميخوانيد متن سخنراني امام موسي صدر است كه در تاريخ 7 مهر 1344 در «مؤسسهي دارالتبليغ اسلامي» قم و در جمع كثيري از علما و طلاب ديني ايراد شده است. بخش اول اين سخنراني - راجع به ضرورت تشکیلات و تشکیلات در دنیای مسیحیت - را در شمارهی پيش در پرونده ویژهی تشکلهای دینی خواندید. اين بخش پاياني است که آن را در سرویس انجمن اسلامی آوردیم، تا ضرورت آن برای تشکل دینی «انجمن اسلامی» روشنتر باشد. البته قطعا تشکیلات شیعی با آنچه در سال 1344 بوده تفاوت فراوانی کرده است. ولی خواندن این مطلب برای آگاهی از میزان پیشرفت این تشکیلات ضروری به نظر میرسد. گر چه هنوز برخی نقصهای طرحشده در این گفتار، درد امروزمان نیز هست.
حتی در دهات شیعهنشین!
... حالا بياييم سراغ سنيها ـ زُمَلا و برادران دينی خودمان. آنها هم تا حدودی منظماند. الآن در آفريقای سياه، در لبنان، و در كشورهای ديگر، مبلغين فراوانی از الازهر میبينيم. در شهری كه من زندگی میکنم، مردی هست به نام شيخ محیالدين حسن، كه از الازهر فارغالتحصيل شده و در آنجا به وظايفش سرگرم است. هم وضع سنيهای «صور» را اداره میكند و هم فلسطينيهای پناهنده به آن منطقه را. هم نمازجماعتاش را میخواند و هم به خوبی به همهی آنان میرسد.
مؤسسات ديگری نيز دارند كه با مؤسسات مسيحی مشابه است. مثلاً در لبنان مؤسسهای دارند به نام «المقاصد الخيرية الاسلامية». برادران سنی ما هم شروع كردهاند. الآن متجاوز از 180مدرسه در دهات احداث شده است، مدرسههايی كوچك، حتی در دهات شيعهنشين! آثار كار آموزشی را هم میدانيد چهقدر است؟ بنده الآن دِههايی در بعضی مناطق میشناسم كه در اثر كار همين مدارس، جوانانشان تقريباً سنی شدهاند. برای پدرانشان هم فرقی نمیكند. در تمام نقاط دانشگاهشان مرتب و دارالتبليغشان فعال است. در بيروت هم مؤسسهای دارند به نام «ازهر». تمام مناطق لبنان كنترل و احصا شده است، و برای تبليغ و مدرسه نيرو فرستاده میشود. البته ازهر غير از اين كه مبلغين حضوری میفرستد، مبلغين غيرحضوری نيز از مصر میآورد، كه همان معلمها و فرهنگيها هستند. اينها يك سلسله دورههای خاص میبينند و به مناطق میروند.
ما شیعیان
آن داستانِ مسيحيها، اين هم داستان برادران دينيمان، سُنيها؛ آنهم به طور اجمال. اما ما! ما شيعيانِ مرتضی علی(ع)! ما مردمی كه اسلامِ خدا را با طاهرترين مذهبش معتقد و پيرويم! ما وضعمان چهگونه است؟ تشكيلاتمان چهگونه است؟ من چون در اينجا نشستهام، كه عرض كردم فجر اميد است، آزادم كه اين حرف را بزنم! و اِلا اگر در غير اينجا و در غير اين مؤسسه بود، اين حرف به نظرم ويرانگر میآمد. يعنی اميدتان را قطع میكرد. آقا! شما يك نفر را به من معرفی كنيد كه عدهی روحانيون را در ايران بداند! شما كه افرادتان را نمیشناسيد، چطور میخواهيد كار كنيد؟ چند تا شيعه در دنيا هست؟ بفرماييد! چند تا روحانی شيعه در دنياست؟ بفرماييد! چند تا روحانی در ايران است؟ بفرماييد! مقدار تحصيلاتشان چهقدر است؟ چند تا مسجد در ايران است؟ صلاحيت روحانيونی كه در مناطق كار میكنند چهقدر است؟ ارتباطشان با هم چهگونه است؟ اگر يكيشان مريض و گرفتار شد، به چه وسيلهای میشود به او كمك كرد؟ ... اصلاً اين حرفها چيست؟ آقايان! ما كجا میخواهيم زندگی كنيم؟ در كدام دنيا؟ نتيجهاش هم میدانيد چيست؟ اين است كه نهتنها مسيحيان از ما میبَرند، نه تنها يهوديها از ما میبَرند، سنّيها هم دارند از ما پيش میافتند! ما هم در خواب خوش فرو رفتهايم كه «آقا ابدا! شيعيان مرتضی علی مگر ممكن است برگردند؟» بله آقا! بنده ديدهام شيعه مسيحی شده! ديدهام شيعه سنی شده! ديدهام شيعه وهابی شده! شما ممكن است ديده باشيد، ممكن هم هست نديده باشيد! اينجا با دلی خوش نشستهايم، به حقانيت خودمان اعتماد داريم، و خيال میكنيم كه مطلب تمام شده است. كجا تمام شد آقا؟ آخر مگر میشود بیتبليغ و بدون سازماندهی پيش رفت؟
اقلاً ما همان قسمت مساجدمان را منظم كنيم. تبليغاتمان را منظم كنيم. در دعوتمان همآهنگی به وجود بياوريم. آقا! بنده پای اين منبر میروم يك چيز میشنوم، پای آن منبر چيزی ديگر! اصلاً متناقض! اصلاً نامربوط! اين منبری يك چيز میگويد، و آن يكی چيزی ديگر! من چهطور میتوانم با اين تبليغاتِ متناقض ايمانم را بارور كنم و رشد دهم؟ بههيچوجه ممكن نيست چنين چيزی تحقق يابد!
ما اصلاً خواب هستيم! اين كارهايی كه حالا میخواهيم بكنيم بايد 50سال پيش، بلكه 150سال پيش، شروع میكرديم. اميدوارم كه به سرعت پيش برويم. ... ما آقا وضعمان خيلی عجيب است! مسيحيها را عرض كردم. كاشكی [فقط] آنان بودند. حقيرترين و بیمايهترين مذاهب دارند فرزندانمان را از دست ما خارج میكنند. بنده در اصفهان و در شيراز مشاهده كردم كه تبليغات بهاييها شديداً نظم و وسعت دارد، با هيأتهای 9نفری، سفرهای تشويقی، و اينجور بازيها.
بايد در مقابل اينها آماده شد. اگر فرزند اين دنيا هستيم، دنيايی كه «والسماء رفعها و وضع الميزان» (الرحمن: 7) دنيايی كه همه چيزش منظم است، اگر منظم نباشيم، محكوم به مرگيم و فرزند اين دنيا نيستيم. در عصری كه همه چيزش به صورت مؤسسه درآمده، بايد خودمان را سازمان دهيم و منظم كنيم. ... حالا نگوييد اين كار را نجف بايد بكند، بالا بايد بكند، پايين بايد بكند. همهمان مسؤوليم. همهمان بايد برای چنين هدفی همكاری كنيم. كار را منظم كنيم. مناطق را تقسيم كنيم. احصا و آمار دقيقی از دهاتمان، از اوضاع شهرها و مناطقمان، از روحانيونی كه در آنجا هستند، از اين كه چهقدر پيش يا عقب رفتهاند، تهيه كنيم.
البته ما حالا انتظار نداريم كه مؤسساتی شكل بگيرد، مدارسی به وجود بيايد، درمانگاههايی به وجود بيايد، بيمارستانهايی به وجود بيايد، و مدارس حرفهای به وجود بيايد. اگر اينها هم بشود كه چه بهتر، اميدوارم كه بشود. ولی اولين قدم، همآهنگی در دعوت است. و ما هنوز اين همآهنگی را در يك شهر و حتی در يك مجلس نداريم. سه تا منبری بالای منبر میروند، هركدام يكجور حرف میزنند. يكی از اين طرف میرود، ديگری خلاف آن میرود. اينها كی بايد علاج شود آقا؟! چه وقت؟!
حالا، اگر چنين سازماندهيای به وجود آمد، اگر چنين همآهنگيای درست شد، اگر چنين روش صحيحی اتخاذ شد، آنوقت كار ما خيلی خوب پيش خواهد رفت. برای اينكه يككمی هم در آخر سخنم، با حلوای پسين و ملح اول - به قول نظامی - دهانتان را شيرين كرده باشم، عرض میكنم كه اگر به طور منظم و سازمانيافته كار كنيم، خيلی زودتر و بهتر میتوانيم جلو برويم.
دين ما، دين زندگی
در آن ولايتی كه ما هستيم گفته میشود كه بهترين شيوهي دعوت الی الله، يعنی دعوت مردم به سوی خدا، سبكی است كه ما داريم. از بنده دعوت كردند در مؤسسهای در لبنان به نام «دير المخلص» سخنرانی كنم. دو تا مؤسسه در كنار هم هست: يكی متعلق به راهبان است و ديگری متعلق به راهبات. اين طرف كشيش میپرورانند و حوزهي علميهي آنهاست. آنطرف هم دختران تارك دنيا میپرورانند. در اين مؤسسه از بنده دعوت كردند كه صحبت كنم. در راه، كه از صور به سوی دير المخلص میرفتم، معاون مطرانِ دير همسفرِ بنده بود. در راه به بنده گفت كه اين جوانها دنيا را ترك نموده و خودشان را از لذات دنيا محروم كردهاند. دنيا هم امروز خيلی فريبنده شده است. اين است كه اگر بتوانی اينها را در اين جهاد و فداكاريشان تشويق و تقدير كنی، كار خوبی است. گفتم خيلی خوب. بنده ساعتی در اين مجلس صحبت كردم. خدا شاهد است اين را كه عرض میكنم نه برای خودنمايی است، بلكه برای اين است كه آقايان را دلخوش بكنم كه روش تبليغاتی و حقايق علميای كه ما داريم، بسيار بسيار جلوتر، عميقتر و مؤثرتر از حقايق علميای است كه ديگران دارند. در اين صحبتی كه كردم، بعد از مدتی، رييس دير به مدير كل تبليغات لبنان، كه او هم مسيحی است، گفته بود: آن روحانيتی كه سيدموسی ظرف يك ساعت در محيط دير ما پراكند، بيش از روحانيتی بود كه در مدت ششسال ما به اينها دادهايم!
اميدوارم كه حمل بر خودنمايی نفرماييد. اين يك حقيقت است كه مربوط به بنده نيست. مربوط به آن دين مطهری است كه میگويد: اگر زراعت بكنی عبادت و سجود خداست؛ اگر با زنانت حسن معامله بكنی عبادت و سجود است؛ اگر در بازار تجارت بكنی عبادت و سجود است؛ آن دينی كه میخواهد هميشه در همه جا و همه وضع، انسان به ياد خدا باشد و هيچ چيز را با ذكر خدا و ياد او منافی نمیداند. آخر در مقابل اين دين، مسيحيها هستند، كه اصلاً عبادت را جز در كليسا و جز در شرايطی خاص ممكن نمیدانند. يك كشيش نوظهوری هست به نام فيلاردو شارمان كه او هم از علمای بزرگ است. اين كشيش آمد و عنوان نمود كه: عبادت تنها اين نيست كه در شب عيد كريسمس و ولادت مسيح آن خمير مخصوص را با آن آب مخصوص مخلوط كنيد و بخوريد. عبادت تنها اين نيست. گفته است كه: شما حتی اگر سنگی را برداريد و جادهای را صاف كنيد، اين عبادت است. وقتی وی اين حرف را زد، كتابهايش تحريم شد و تا مدتها خوانده نشد. رنگ كفر حالا تازه آهسته آهسته دارد از روی فيلاردو شارمانِ كشيش زدوده میشود. اين در حالی است كه هزار و سيصد سال پيش پيغمبر ما به ابوذر میگويد: حتی در خواب و خوراك قصد قربت كن! دين ما اصلاً برای زندگی است. دين ما در كارخانه، در مدرسه، در بيمارستان، در زمين كشاورزی، در بازار و در همه جا، همراه ماست. اين دين است كه میتواند زندگی كند. حتی عبادات ما چنين سمت و سويی دارند. سخنی را نقل میكنم كه متعلق به بنده نيست، بلكه مال شخصی اتريشی به نام محمد اسد است كه سی چهل سال پيش مسلمان شده و فعلاً در شهر طنجه در كشور مغرب ساكن است. بسيار مرد خوبی است و حرفهای خيلی خوب دارد. او میگويد: در عبادتهای اسلامی، از قبيل نماز و حج، سعی شده است تا هردو جنبهي دنيا و آخرت، و جسم و روح، با هم توأم شوند. وی مثلاً میگويد كه ممكن بود در مورد نماز به ما بگويند: همينطور تكيه دهيد و توجه قلبيتان به خدا باشد. اما نگفتهاند. به جای آن، درحالیكه قلبت پيش خداست، ركوع میكنی، سجود میكنی، تكبير میگويی، ذكر میگويی، يعنی هم بدنت كار میكند و هم قلب و روحت كار میكنند. قلبت متوجه خداست، اما، همزمانِ با آن، اعمالی از تو صادر میشود، تا عادت كنی كه حتی در حين عمل خارجی هم متوجه خدا باشی، تا بتوانی در بازار هم كه هستی متوجه خدا باشی، تا بتوانی در حين كشاورزی هم متوجه خدا باشی. مقصود آن است كه دين ما دين زندگی است؛ دين ما دين سلامتی و صلح و صفاست. اگر بتوانيم، از نظر شكل و از نظر سازماندهی، وضع خودمان را مرتب كنيم، هزارها هزار اميد است. اميدوارم به بركت حقانيت اين دين، و صفا و خلوص قلوب اين برادران عزيز، كه با اين روح پاك و مطهر از همه چيزِ اين دنيا گذشتهاند، بتوانيم اين حقيقت را با شكلی منظم و موزون به دنيا عرضه بداريم تا در ظرف مدتی كوتاه عقبماندگی چهارصد پانصد ساله را جبران كنيم. و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.
منبع:
«نای و نی». از مجموعهی در قلمرو اندیشهی امام موسی صدر. ترجمهی علی حجتی کرمانی. تهران: مؤسسهی فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر. صص 279-300.