به کدام سو؟
رهیافتی بر موضوع ادیان و مذاهب
محمد صادقی
دين قدمتي به اندازة تاريخ انسان دارد. بنابر اعتقادات ما، اولين انسان پيامبر بود که بيانکنندة همراهی انسان و دين است. موضوع دين، يکي از جذابترين و در عين حال بحثبرانگيزترين مسائلي است که بشر با آن روبهرو بوده است. در اين نوشتار سعي خواهيم کرد با بیان تقسيماتي که درباره دين شده است، حيطة هر يک از اين اديان را نشان دهيم. شايان ذکر است خواننده ممکن است در برخي موارد اين تقسيمبندي را جامع و مانع نداند. ما نیز به این نکته اذعان داریم؛ اما به نظر ميرسد اين تقسيمبندي در بسياري از موارد راهگشاست و ميتوان به وسيلة آن از بند بسياري از اشتباهات گریخت.
تقسيمبنديهاي گوناگوني براي اديان شده است؛ زيرا رويکردهای مختلفي براي تفسير دين وجود دارد. اما به صورت کلي ميتوان اديان را به اديان ابتدايي و نظاميافته تقسيم کرد. اديان ابتدايي، آنهایی هستند که متافيزيک و الهياتي ساده دارند که با عادات و رسوم درآميختهاند. اديان ابتدايي بيشتر در قبایل وجود داشتهاند. در ميان ادياننظام يافته ادياني هستند که از بين رفتهاند و امروزه پيروی ندارند؛ همانند مانويت که امروزه جز در تحقيقات محققان وجود خارجي ندارد. ادياني را که در حال حاضر حيات دارند، اديان زنده مينامند.
برخي ديگر از محققان تقسيمبندي ديگري از اديان دارند که خالي از ضعف نيست، اما راهگشاست. آنها اديان را بر اساس خاستگاه جغرافيايي و فرهنگيشان تقسيمبندي ميکنند. از اين جهت در نظر آنان اديان به اديان غربي و شرقي تقسيم ميشوند. برخي ديگر، اديان غربي را اديان سامي يا اديان ابراهيمي نامیدهاند که شامل یهودیت، مسیحیت و اسلام میشود. ادیان شرقی یا ادیان غیرابراهیمی هم به ادیان ایرانی مثل زرتشت، ادیان هندی مثل هندوئیزیم، بودا، جینه و سیک، ادیان خاور دور مثل کنفوسیوس، تائویسم و شینتوییزم تقسیم میشود. برخی دلیل دیگری را برای این تقسیمبندی ذکر کردهاند و گفتهاند ادیان غربی بیشتر متکی بر تعقل و فلسفه هستند و ادیان شرقی تأکیدشان بر جنبههای معنوی و عرفانی است.
تقسیمبندی دیگری وجود دارد که بر اساس آن، ادیان به ادیان تاریخی و ادیان جدید، البته اگر بتوانیم آنها را دین بنامیم، تقسیم میشود. ادیان تاریخی، ادیانی هستند که قدمتی طولانی دارند یا لااقل در اذهان مردم جهان به عنوان دین شمرده میشوند. اما ادیان جدید خود به دو گونه است: جنبشهای نوپدید دینیNew Religion) Movements) و ادیان عصر جدید (New-AgeReligion). جنبشهای نوپدید دینی دارای ویژگیهای دینی خاصی هستند؛ اما به گونهای در بستر یک دین دیگر رشد و نمو یافتهاند. مثلاً شاهدان یهوه، کلیسای اتحاد، شیطانپرستی و ارتش رهاییبخش، در بستر مسیحیت رشد کردند. همچنین بهائیت و قادیانه، فرقههایی هستند که در بستر اسلام پدید آمدند (هرچند امروزه قادیانیه ادعای اسلامی بودن دارد؛ اما بهاییت امروزه خود را چیزی فراتر از یک دین میبیند). فرقههایی همچون اُشو، اِکَنکار، تیام، سایبابا نیز جنبشهایی هستند که از دل ادیان شرقی به وجود آمدهاند. ادیان عصر جدید هم آنهایی هستند که نه در بستر تاریخی، بلکه از دل جنبشها و حرکتهای دیگر همچون جنبشهای اجتماعی به وجود آمدهاند. از این دسته میتوان به پاگانیزم اشاره کرد.
نکتهای که باید یادآور گردید آن است که واژة دین با چند کلمه قرابت معنایی دارد؛ اما اختلافات زیادی میان آنهاست که عدم تشخیص این واژگان موجب خلط در موضوع میشود. در ابتدا دین را تعریف میکنیم و سپس به تعریف دیگر واژگانی که با آن قرابت معنایی دارد، میپردازیم.
دين(religion): تلاشهاي فراواني براي تعريف دين صورت گرفته و هر کس از منظر خود دين را تعريف کرده است. برخي دين را ارتباط با معنويت، برخي آن را تقابل بين مقدس و نامقدس، برخي آن را اعتقاد به خدايان و برخي هم دين را اعتقاد و عمل ميدانند. اما به هر روي، دين گروه زيادي از متدينان را در خود دارد که داراي سازمان منظم و منسجمي است و همگان بر دین بودن آن اذعان دارند. برای نمونه، امروزه بیشتر مردم جهان، دین بودن اسلام را پذیرفتهاند.
مذهب(denomination): بخشي فرعي از يک دين است که به اصول و مباني ديني خود پايبند است، در عين اينکه در يک يا چند موضوع خاص با پیروان ديگر همان دین اختلاف دارد؛ همانند مذهب شیعه. شایان ذکر است مذاهب گسترده، پیروان بیشتری نسبت به فرقهها دارند.
فرقه(sect): گروه کوچکی از دینداران هستند که گاهی ممکن است عجیب و غریب یا دردسرساز محسوب شوند؛ اما وجود آنها برای یک دین خطری به حساب نمیآید. همانند اسماعیلیه که هرچند اختلافات فراوانی با اسلام و حتی شیعه دارد، اما از بطن شیعه به وجود آمده است. این نکته را هم باید اضافه نمود که برخی از فرقهها ممکن است مشروع یا نامشروع باشند.
فرقة ضاله(cult): گروههای کوچکی هستند که برای یک دین آسیب تلقی میشوند و سازمانهای دینی آنها را به رسمیت نمیشناسند و به مقابله با آنها برمیخیزند؛ همانند بهائیت. این کلمه بار معنایی بدی را به همراه دارد و اشخاص از اینکه دینشان فرقة ضاله خوانده شوند، ناراحت میشوند.
فرقه و فرقههای ضاله، نوعاً نظاممند هستند و در بالاترین درجه آن یک رهبر قرار دارد که تأثیرگذاری آن بر پیروان خود به صورت کاریزماتیک است و پیروان سخنان او را بدون چون و چرا گردن مینهند. رهبری در فرقههای ضاله، غالباً با هالهای از تقدس پوشیده میگردد و تا آنجا پیش میرود که برخی از پیروان، رهبر خود را خدا میدانند یا حتی خود رهبران، ممکن است ادعای خدایی کنند. فرقه و فرقة ضاله، معمولاً آنقدر دوام نمیآورند که بتوانند به صورت یک مذهب یا دین رسمی شناخته شوند.
در اينجا بد نيست تا اشارهاي هم به فرق اسلامي داشته باشيم. اين نکته را هم بايد يادآور بود که آنچه ما آن را فرقه ميگوييم، ناظر به نزاعهاي کلامي است و در اين مختصر مجال پرداختن به فرقههاي ديگري همچون جريانهاي فقهي يا فلسفي يا حتي عرفاني نيست.
شايد بتوان ثقيفه را اولين فرقه در دين اسلام دانست. گروهي که سعي کردند تا روشي غير از روش خدا و رسول را در ادارة دين و حکومت برگزينند. اما بيشتر کتابهاي ملل و نحل، خوارج را نخستين فرقه در ميان مسلمانان قلمداد ميکنند. گروه متعصبي که معتقد بودند مرتکب گناه کبيره مرتد است و خونش مباح. در برابر خوارج، گروهي پديد آمدند که ايمان را فقط تصدیق قلبی میدانستند که مرجئه نام گرفتند. معاویه برای مستحکم نمودن حکومت خویش همواره از عقیدة جبر حمایت میکرد. همین امر باعث رشد و گسترش اندیشة اختیار در بصره و شام گردید که این گروه قدریه نام گرفتند. بعدها واصلبنعطا این اندیشه را در معتزله نیز رواج داد. معتزله در مقام داوری بین مرتکب گناه کبیره به منزلة بینالمنزلتین اعتقاد داشت. آنها نظریات چندی هم در امور دیگری همچون ذات و صفات حق تعالی، اعجاز قرآن، امامت و غیره داشتند. ویژگی اساسی معتزله تأکید بر عقلگرایی بود. در برابر معتزله، گروهی بودند که تأکیدشان بر نقل بود و اهل حدیث خوانده شدند و نزاعهای سختی میان ایشان و معتزله روی داد. در این میان، ابوالحسن اشعری که زمانی خود از معتزلیان بود، به فکر افتاد تا با طرح نظریهای، میان نظریات این فرقهها را جمع کند. اما ماحصل آن چیزی جز به حاشیه رانده شدن عقل نبود. در همان زمان و در آن سوی جهان اسلام، یعنی در سمرقند، اندیشهای عقل گراتر از اندیشة اشعری توسط ابومنصور محمد محمدبنماتریدی به نام ماتریدیه پدید آمد که به اندیشة شیعه بسیار نزدیک بود. مکتب دیگری که بیشتر در حجاز مورد اقبال واقع شد، سلفیه بود. اشخاصی که خود را پیرو سلف میدانستند. این گروه تلاش کردند تا عقاید خود را جز از کتاب و سنت نگیرند. شاید بتوان احمدبنحنبل و ابنتیمیه را شاخصترین چهره در میان سلفیه دانست. حرکت سلفیه ادامه یافت تا اینکه محمدبنعبدالوهاب درسال 1157ق حرکت تبلیغی خود را بر ضد آنچه او شرک مینامید، آغاز کرد. حدود صد سال پیش نیز در هند فرقهای به وجود آمد که قادیانیه نام گرفت و داعیة مبارزه با استعمار انگلیس را داشت. میرزا احمد قادیانی بنیانگذار این فرقه که گاه احمدیه هم خوانده میشوند، ختم نبوت و خلود در جهنم را رد کرد.
آنچه در بالا آورده شد، تنها اشارهای به فِرقی از اهلتسنن بود که توانستند جریانهای مهمی را در جهان اسلام به وجود آورند. بررسی فرق شیعه مقالهای دیگر را میطلبد؛ اما این سخنان را میتوان کلیاتی در باب وضعیت ادیان و مذاهب اسلامی قلمداد کرد.